آیندگان از ترانه امروز ما چه خواهند گفت؟
پیوند به متن اصلی در سایت روزنامهی ایران
علاقهمندی و طرفداری شهروندان یک جامعه از چهرههای هنری سینمایی، تلویزیونی و موسیقایی، موضوعی کاملاً طبیعی است که مربوط به هیچ سرزمین و کشور خاصی نیست. گستره این علاقه تا جایی است که عدهای را بر میانگیزد تا به تحقیق و پژوهش درباره زندگی و آثار چهره هنری مورد علاقهشان بپردازند و ماحصل کار خود را در قالب کتاب یا مقاله منتشر کنند. اما تشخیص اینکه چنین تلاشها و کوششهای فرهنگی تا چه میزان دارای ارزش علمی-پژوهشی است، نیازمند توجه کارشناسان و منتقدان است.
کتاب واروژان یکی از نمونه هایی است که نویسنده آن تلاش کرده تا با ارائه اثری تحقیقی و تحلیلی، تصویری صحیح از شخصیت واروژان، آهنگساز برجسته موسیقی پاپ در دهههای 40 و 50 خورشیدی ارائه دهد.
حسین عصاران، نویسنده این کتاب که بعد از انتشار نخستین کتابش باران عشق، زندگی و آثار ناصر چشمآذر» به سراغ واروژان رفته، در کنار پرداختن به زندگی و ابعاد شخصیت هنری واروژان از زبان همکاران او، سعی در ارائه تصویری دقیق از روند تکامل ترانه نوین ایران کرده است. زبان ساده و روان و همچنین فصلبندی موضوعی بر اساس مراحل زندگی شخصی و هنری این آهنگساز فقید، از ویژگیهای جذاب این کتاب است؛ تا آن جا که انتشارات رشدیه، اقدام به تجدید چاپ کتاب، یک ماه پس از انتشار آن نمود. عنوانبندی فصول کتاب بر اساس ابیات یا مصرعهای مشهور ترانههایی که جزو آثار واروژان است، بهجذابیت کتاب افزوده؛ مثل شنبه روز بدی بود فصل کودکی، هرچی میکارم مال تو فصل حرفه: تنظیم، ساعت عزیمت تو، میشه انتها نباشه فصل یادواره واروژان.
عصاران بر آن است که آسیبها و آفتهای زیادی عرصه تحقیق و پژوهش درباره زندگی و آثار مشاهیر فرهنگ و هنر را تهدید میکند. موضوعی که بهانه خوبی شد تا با او گفتوگو کنیم. آنچه در پی میآید، افشرهای از یک گفتوگوی مفصل با این نویسنده است که متن آن با نظر خود او تنظیم شده است:
مجید سرایی:
شاید مطرح کردن این پرسش، تکرار یا کلیشه بهنظر برسد، اما ناچاریم در آغاز گفتوگو با همین پرسش تکراری شروع کنیم که چه عامل یا عواملی شما را برانگیخت تا درباره واروژان تحقیق کنید و ماحصل آن را در قالب کتاب منتشر کنید؟
حسین عصاران:
خب طبیعی است به علت علاقه زیادی که از دوران کودکی به ترانه داشتهام، به واروژان هم علاقهمند باشم؛ در واقع شاید تا قبل از تألیف این کتاب هم اطلاعات نسبی که از واروژان، سبک کاری و کارنامهاش داشتم، نسبت به مجموع منابع موجود در این زمینه، بیشتر بود. من از سالهای کودکی با ترانه فارسی و موسیقی ایرانی دمخور بودهام و چند نوار هم از کارهای واروژان در خانه داشتیم؛ اما بهطور اخص به یاد دارم که اواسط دهه هفتاد، ویژه برنامه رادیوییای به نام از مرغ سحر تا دو پنجره پخش میشد که در آن با تعدادی از بزرگان عرصه ترانه، درباره سهم آهنگسازان بزرگ این عرصه، در چند برنامه گفتوگو شده بود.
در آن سری برنامه، بیشتر مصاحبهشوندهها، بهاتفاق از نقش مهم و تأثیرگذار واروژان و ویژگیهای اخلاقی و حرفهای او صحبت کردند. با آن برنامه بود که اسم واروژان در ذهنم اهمیت خاصی یافت؛ یعنی زمانی که صحبتی از فضای مجازی نبود و مطبوعات هم علاقهای به تحقیق و بررسی و انتشار چنین مطالبی نداشتند.
با گذر زمان و به مرور که اطلاعات و تحلیلهایم درباره تاریخ موسیقی و ترانه افزایش پیدا میکرد، درک و شناخت من هم از اهمیت و جایگاه واروژان بیشتر میشد؛ اما اتفاق اصلی که آغازگر شکلگیری این کتاب بود، به دوران تألیف کتاب قبلیام، یعنی باران عشق که به زندگی و آثار ناصر چشمآذر میپردازد، برمیگردد.
خود آقای چشمآذر و دیگر بزرگان موسیقی که با آنها گفتوگو کردم، با احترامی وصفناپذیر از واروژان صحبت میکردند. این احترام عمومی به واروژان دو مشخصه مهم داشت: نخست اینکه همه با قلبی روشن، همراه با خرسندی و به دور از هرگونه حب و بغضی از او یاد میکردند. دوم اینکه در این مقطع بیش از پیش با این واقعیت روبهرو شدم که هنرورزان ترانه، در زمینه ارکستراسیون و تنظیم ترانه، همچنان از آموزههای واروژان در این زمینه وام میگیرند. با این حجم انرژی از ضرورت انجام این کار، زمانی که کتاب باران عشق در حال صفحهآرایی بود، کتاب واروژان را کلید زدم؛ اما مشکل اینجا بود که درباره واروژان اطلاعات کامل و درستی نداشتم و…
مجید سرایی:
سؤال بعدی من در همین باره است. واقعاً ما اطلاعات زیادی از واروژان نداشتیم، شما با اتکا به چه منابعی نقشه راه کتابتان را ترسیم کردید؟
حسین عصاران:
من بعد از کتاب باران عشق خودم را صرفاً یک منتقد یا علاقهمند به ترانه و موسیقی نمیدانستم؛ بلکه بیشتر خودم را در قامت یک محقق این عرصه تصور کردم، که حالا و بعد از کتاب واروژان این نقش را بیشتر هم باور کردهام. دیدگاه من این است که در این زمینه، باید خیلی جدی عمل کرد. با این رویه و با وجود همان اطلاعات محدود و گاه ضد و نقیض اولیه از واروژان، به نحوی کار را از صفر شروع کردم.
استودیو طنین نقطهای مهم در ظهور واروژان محسوب میشود. بهواسطه اسفندیار منفردزاده گفتوگوهای مفصلی با بابک افشار و شهیار قنبری انجام دادم. گفتههای بابک افشار به دو علت بسیار مهم بود؛ نخست اینکه مدیر استودیو طنین و برنامه زنگولهها بوده و در آن مقطع بیشترین آشنایی را با واروژان داشته است.
دوم اینکه، علاوه بر مدیریت استودیو، تنظیم و اجرای بسیاری از آثارش را هم به واروژان واگذار کرده بوده است. گفتوگو با بابک افشار مرا با گذشته و همچنین روند کاری واروژان آشنا کرد.
در ادامه، گفتوگو با شهیار قنبری نه تنها اطلاعات و نگاه تازهای از این مقطع مهم زندگی واروژان به من داد، بلکه از آن طریق بیشتر با ذهنیت واروژان در آفرینشهای موسیقاییاش هم آشنا شدم. اینکه واروژان بعد از یک دوره تنظیمکننده بودن، چطور به آهنگسازی کامل، در عرصه ترانه بدل میشود. این نقطه آغاز کار بود و رفتهرفته و با دستیابی به اطلاعات تازه و مطالعات بیشتر روند زندگی واروژان سر وشکل کاملتری گرفت، گفتوگوهای بعدی یک به یک و با طرح سؤالاتی از پیش اندیشیده شده، انجام گرفت و به همین ترتیب سایر موارد با مشخص شدن مسیرهای تازه در کنار هم چیده شدند و شاکله اولیه کار پیدا شد.
مسأله دیگر اینکه تا حد امکان، همه فیلمهایی را که واروژان در آنها بهعنوان سازنده موسیقی متن حضور داشته، دوباره دیدم و سؤالاتم را با عوامل آن فیلمها هم مطرح کردم.
حال در میان این گفتوگوها اگر در رابطه با واروژان نامی از شخصی دیگر هم مطرح میشد، به سراغ او هم میرفتم. مثلاً بعد از گفتوگو با کامران شیردل درباره موسیقی فیلم صبح روز چهارم، به سراغ هیأت داوران آن جشنواره رفتم تا دلیل انتخاب واروژان را بهعنوان بهترین سازنده موسیقی متن فیلم هم بدانم. به همین شکل حجم زیادی از اطلاعات شفاهی را گردآوری کردم؛
در کنار این تلاشها، بیشتر نشریات سینمایی و حتی عامهپسند دهههای 40 تا 50 را هم مطالعه و فیشبرداری کردم، تاریخهای مختلف را بررسی کردم، که به لحاظ وقایعنگاری وقتی کنار هم گذاشته شدند، برای من روشنکننده بسیاری از موارد مجهول بودند.
مجید سرایی:
همین چینش وقایع تاریخی، شما را به چه نتیجهای در حوزه تاریخ ترانه رساند؟
حسین عصاران:
در میانه تألیف این کتاب متوجه شدم که ترانههای ما، در طول تاریخ خود و در عرض دیگر زمینههای هنری، روند منطقی مختص به خودش را داشته؛ یعنی در متن تحولات اجتماعی و حتی سیاسی جامعه این عرصه هنری هم پوست انداخته…
مجید سرایی:
این مسأله در متن کتاب هم مشهود است که کتاب واروژان تنها درباره خود واروژان نیست.
حسین عصاران:
دقیقاً! در واقع این کتاب، در مسیر شناخت واروژان، نگاه تازهای هم به سرگذشت ترانه فارسی در دوران اوج خود دارد که یکی از مهمترین مقاطع آن همان فصل پوستاندازی ترانه یا همان فصل نوین ترانه است.
مجید سرایی:
البته این فضا را در کتاب قبلیتان، «باران عشق»، هم ایجاد کرده بودید؛ اما گویا اینجا به مسأله تأمل به یک مسأله از وجوه مختلف خیلی بیشتر اهمیت دادهاید.
حسین عصاران:
البته توجه بفرمایید که آن کتاب بیشتر در قالب تاریخ شفاهی قرار میگیرد که سوژه اصلی، یعنی ناصر چشم آذر طرف گفتوگوی من است. حال آنکه کتاب واروژان بیشتر یک کار تحقیقی میکند؛ اما در کل موافقم که مسأله چندصدایی بودن در این کتاب برجستهتر شده است. در واقع اینجا کنار هم قرار گرفتن روایات مختلف در یک مورد خاص، ما را به نتایج کاملتری میرساند.
مجید سرایی:
احتمال زیاد میدهم که در این راه شما با روایتهای مختلفی مواجه شدهاید که همگی آنها درست و دقیق نبودهاند. بهعنوان یک محقق، معیارهایتان برای تشخیص سره از ناسره در نقلقولها چه بوده است؟
حسین عصاران:
سؤال مهمی است، چراکه در این ایام در این زمینه، با حجم زیادی از گفتههای گاه نامعتبر مواجه میشویم که بیهیچ پشتوانهای نقل میشوند. مهمترین مسأله این است که خود محقق باید متعهد باشد حقیقت را پیدا کند، یعنی به خاطر ثبت و نشر روایات برای خود مسئولیت قائل باشد و برایش صرفِ دریافت و نشر روایات، بهصورت درهم شده و سرند نشده، ارزشمند نباشد.
یکی از بهترین این ابزارها، سنجش نقلقولهای مختلف با دیگر منابع است. به نظر من در پروژههای تاریخ شفاهی یا تحقیق پیرامون پدیدههای تاریخی، فرد محقق باید تسلط کاملی به اصل موضوع داشته باشد. به یاد دارم در گفتوگویی که در یکی از مجلات موسیقی منتشر شده بود، یک کارورز نه چندان معتبر ترانه، چنین ادعا کرده بود که در ساخت آهنگ ترانه نفرین با پرویز مقصدی همراه بوده است. این در حالی است که اگر طرف گفتوگوکننده کمی به تاریخ ترانه آشنایی داشت، میدانست که این ترانه ساخته سالهای ابتدایی دهه چهل است که در آن دوران این کارورز، هیچ جایگاه و فعالیتی نداشته است.
مشکل اساسی اینجاست که در سالهای اخیر علاقهمندان به ترانه، بدون کمترین تعهدی به تحقیق درست، نقل و ثبت خاطرات کارورزان و هنرورزان قدیمی ترانه را با کار تحقیق اشتباه گرفتهاند. بهصراحت عرض میکنم که بسیاری از این خاطرات بیشتر از جنس ادعاهای سهم خواهانه است که این کارورزان در فقدان شخصیتهای اصلی این عرصه، به منظور ارتقای جایگاه واقعی خود در کار ترانه مطرح میکنند. اگر بخواهم در این باره جواب کلیای خدمت شما عرض کنم همچنان به مسئولیتپذیری محقق در قبال نتیجه تحقیقش و اینکه بداند شرح وظایفش چیزی فراتر از روشن کردن دستگاه ضبط صوت است، اشاره میکنم.
البته دوباره تأکید میکنم که این گفته من به هیچ وجه، نافی نقش و فعالیت برخی از محققان نیست. بهعنوان نمونه آقای حمید بهمنیاری حدود یک دهه قبل، با وبلاگ شخصیاش، با نام دلوارهها، بر اساس مرور مجلات قدیمی، قدمهای بسیار مفید و دقیقی در این عرصه برداشته بود.
مجید سرایی:
شما با بسیاری از هنرمندانی که سالهاست خارج از کشور زندگی میکنند صحبت کردید. با توجه به اینکه میدانستند کتاب در ایران منتشر میشود، چگونه با این موضوع برخورد کردند؟
حسین عصاران:
بدون استثنا از کلیت پروژه خرسند بودند، اما طبعاً برخی از این عزیزان، برای مصاحبه با من نقطه نظراتی داشتند. البته همچنان که در مقدمه کتاب هم آوردهام، آقای جنتی عطایی به دلایل شخصی، حاضر به گفتوگو نشدند، هرچند که آنچه میان من و ایشان باقی ماند، جز احترام نبود؛ اما جدا از احترام به نام واروژان، برای هنرمندان و هنرورزان طرف گفتوگوی من، کیفیت کار هم بسیار مهم بود.
دلیل آن را هم خود من، خوب میدانستم. در سالهای اخیر بسیاری همان شیفتگان خاطرات این هنرورزان، با درخواست پاسخگویی به سؤالات گاه بیمایه و بدون عمق، ذهنیت آنان را نسبت به اینگونه تحقیقها تغییر دادهاند. بهعنوان نمونه به هزار زحمت با آنها تماس گرفتهاند و صرفاً به عشق خاطرهبازی و بیهیچ هدفی، پرسیدهاند: شما عکسی از فلان خواننده دارید به من بدهید؟ یا کدوم خواننده بهتر بود؟ حال تصور کنید با این نوع درخواستها و سؤالات، چه ذهنیتی در ذهن آن هنرورز یا هنرمند ایجاد میشود. من با علم به این موارد، برای خودم سؤالات را از پیش طراحی کرده بودم و در بیشتر موارد هم آنها را بهصورت کتبی برای طرفهای گفتوگوهایم میفرستادم تا ایشان هم با فکر و تحلیل قبلی جواب مرا بدهند.
مجید سرایی:
حتماً پیدا کردن این همه نام آشنا و معتبر در کنار برخی نامهای کمتر شنیدهشده هم کار سادهای نبوده است.
حسین عصاران:
در هر حال سعی کردم چیزی از قلم نیفتد. همه کتاب هم که بر اساس گفتوگو تألیف نشده است، من اکثر فیلم شناختها و مراجع سینمایی را مطالعه کردم و دوباره با مراجعه به خود فیلمها، بررسیشان کردم. اتفاقاً یافتن مدارک کتبی و مجلات سختی بیشتری داشت و زمان بیشتری از من گرفت. ضمن احترام به همه کوششهای صورت گرفته در شکلگیری و تدوین این منابع، در این راه متوجه شدم که حجم اطلاعات نادرست آمده در مراجع سینمایی ما هم کم نیستند. گذشته از بیتوجهی به معنای اصلی موسیقی متن فیلم که در این منابع شامل ترانههای لبخوانی شده در فیلم هم شده است، در بعضی موارد کلیت اطلاعات هم نادرست بوده است. بدیهیاست که در کتاب واروژان هم اشکالاتی پیدا خواهد شد، چرا که این آغاز راه بوده و بعد از آن و از طریق نقد و بررسی بیشتر، کمبودهای احتمالی آن هم رفع شود.
مجیدسرایی:
اتفاقی که در سالهای اخیر شاهد رخ دادن آن هستیم، انتشار مطالب مختلف در قالب کتاب یا مقالات در نشریات، درباره چهرههای مطرح تاریخ موسیقی پاپ، از جمله واروژان توسط نویسندگان مطرح یا غیرمطرح است. با توجه به مؤلفههایی که شما در تألیف این کتاب در نظر گرفتید، کیفیت انتشار چنین مطالبی را که حاوی اطلاعات درست و نادرست یا کلی در این زمینه هستند، چطور میبینید؟
حسین عصاران:
باید درباره این موضوع از دو منظر نگریست؛ نخستین مسأله تمایل عموم به ترانههای گذشته و درک ارزشهای نهفته در آن آثار است؛ اما منظر دوم که بهزعم من احتیاج به یک آسیبشناسی دقیق دارد، جاگیری همین نگاه علاقهمند به ترانه در مطبوعات و برخی مجلات است. از نظر من بیشتر این موارد هنوز به ذات جدی این مدیوم پی نبردهاند و همهچیز را در حد خاطرهنگاری تقلیل دادهاند که طبعاً ادامه آن تبعاتی هم خواهد داشت.
متأسفانه بحث تاریخنگاری و تحقیق ترانه، در همان حد اولیهاش باقیمانده است. درحالیکه اجرای درست آن، مستلزم مطالعه تاریخ سیاسی، اجتماعی و فرهنگی معاصر هم هست. اینکه فلان ترانه را فلان هنرورز در چه حال و هوایی سروده و قرار بوده قبلاً چه کسی آن را بخواند و این قبیل موارد، سطح کار است. البته من اینجا نمیتوانم و نباید جایگاه همین واکاویهای اولیه را هم رد کنم، چرا که خودم در کارم، این موارد را هم پیجویی میکنم، اما مسأله اینجاست که در بیشتر موارد در اجرای همین سطح هم، جدیتی دیده نمیشود.
چنانچه برای اینطرف به اصطلاح خاطرهباز، لذتبخشترین کار، گفتوگو با یک شخص خاطرهگو است. در چنین فضایی افرادی هم پیدا میشوند که در غیاب یا سکوت هنرمندان و هنرورزان، در پی جایگاهسازی برای خود هستند و اتفاقاً دنبال گوش شنوا میگردند. به تعبیری این دو دسته، بههمزیستی مسالمتآمیز رسیدهاند؛ مسأله اینجاست که ثمره این همنشینی، رفتهرفته در حال تبدیلشدن به تاریخ ترانه ماست.
اینکه اپراتورهای استودیو هم در سالهای اخیر برای خود جایگاه وشأن هنری ساختهاند، ثمره همین نگاههای بیمعیار است. از پی پاگیری این نگره و جاگیری آن در مجلات، ویژهنامههایی درباره چهرههای مشهور ترانه منتشر میشود که کلیت آنها را، چند مصاحبه گسسته و بیارتباط با هم، حرفهای کلی درباره خصوصیات اخلاقی و جدیت سوژه در کار و چند مقاله بیهدف، تشکیل میدهند و عملاً آنچنان نکته یا دیدگاه تازه و حتی اطلاعات قابل تأملی در آن یافت نمیشود.
حال جالب اینجاست که در شرایط کاسته شدن ازشأن و جایگاه کتاب از میان همین علاقهمندان، کسانی هم بهکار جمعآوری این نوشتهها و انتشار آنها در قالب کتاب مشغول میشوند که خود آغاز بسیاری از مشکلات است.
مجیدسرایی:
در واقع همه ترجیح میدهند ژورنالیست باشند تا محقق.
حسین عصاران:
زندهباد! در این زمینه تا بخواهید نمونه سراغ دارم. مثلاً ویژهنامهای درباره فریدون فروغی منتشر شد و در آن ترانههایی به او منتسب شد که اصلاً او خواننده آنها نبوده است؛ اما سهم ناگوارتر، به آینده ارتباط دارد. فرض کنید پنجاه سال بعد یک محقق به این منابع مراجعه میکند و همین نادرستیها را بهعنوان یک حقیقت میپذیرد. در کل من نگران تاریخی هستم که آیندگان از ترانه ما میخوانند.