درک لذت شنیدن صدای کلارینت
به بهانهی انتشار دو آلبوم موسیقی فیلمهای «شیر سنگی» و «وقتی برگشتم»، هر دو ساختهی فریدون شهبازیان
این روزها دو آلبوم موسیقی متن از میان کارنامهی پربار و احترامبرانگیز فریدون شهبازیان به بازار آمده که گمان میکنم شنیدن آنها جهان این روزها را زیباتر میکند.
نخست موسیقی متن فیلم زیبای شیرسنگی که سالها پیشتر از این روی کاست منتشر شده بود و شب تا صبحهای زیادی از عمر من را شاهد شده بود.
دو سه سال پیش مسئول ویژهنامهای دربارهی ترانه در سینما از من خواست تا مطلبی به انتخاب خودم در اینباره بنویسم.
گمانشان این بود که یکی از ترانههای خیابانی سینمای دههی پنجاه دستمایهی نوشتهام خواهد شد. اما وقتی دید که از ترانهی مَرجنگهی این فیلم نوشتهام جا خورد. (متن آن نوشته را از اینجا بخوانید.)
آلبوم دوم هم موسیقی متن سه فیلم گلچهره، فرزند چهارم و وقتی برگشتم است که هر سه بر مبنای بسط و گسترش چند تم ساخته و پرداخته شدهاند و از این منظر شنیدن چند واریاسیون از تم هر موسیقی، شنیدن این قطعات را به طور مستقل از فیلم – و فارغ از کیفیت هماهنگی و تناسب آنها با قصه و تصاویر فیلم – لذتبخش نموده است.
(جدا از این بر طبق سنت آشنا که «زیباترین کلارینتها پس از آثار روحالله خالقی در ارکسترهای شهبازیان شنیده میشود» اینجا نیز دل چون منی که شیفتهی این ساز است، کوک میشود.)
و در انتها میماند کار و سهم نشر جوان و دوستم، نیما جوان، که جدا از پیگیری و علاقهاش برای انتشار این دسته آثار، باید به فکر طراحی جلدهای آثار تولیدیاش باشد.
به واسطهی پیگیری و علاقمندیام به کارهای این نشر و خود شخص ناشر، حق خودم میدانم که عرض کنم، جدا از طرح روی جلد به نسبت خلاقانهی آلبوم شیرسنگی که از بالاپوش چوقای بختیاری نمایهای از پیانو را برساخته است، محتویات منضم به جلد این دو آلبوم از نظر مطالب تکمیلی، توصیفی، تاریخشناسانه و نقادانه (که به طور کامل فاقد آن است) در تراز کیفیت جهان موسیقیایی این دو آلبوم نیست.