تلاش جانکاه برای ماندن در بی‌معیاری

درباره‌ی عنوان یک دورهمی مجازی
www.HoseinAssaran.Com
۲۰ مهرماه ۱۴۰۰
حسین عصاران

درباره‌ی این چند استاد دانشگاه تهران چه گفته بودم؟
کسانی هم‌چون دکتر فاطمی و دکتر صمیم و ذهن‌ارضاییِ مداومشان از ترکیب مبهم موسیقی مردم‌پسند؟

این نیز پرده‌‌ای دیگر؛

چه بسا شما هم در دوران تحصیل و دانشگاه با کسانی مواجه شده‌اید که در بدو آغاز تحصیل و شب‌های خواب‌گاه، فقط داریوش و لیلا فروهر را از عالم هنر می‌شناسند و گیج و منگ به گفت‌وگوهای شما و رفقای هم‌نظرتان خیره می‌شود؛ اما به هر ترتیب روزی از همان روزهای ترم نخست و در فراغت بین دو کلاس، به خطا به جای سلف‌سرویس، وارد کانون فیلم دانشگاه می‌شوند و فردایش فرهنگ جهانی فیلم بهروز دانشفر را می‌خرند و سینما را با تارکوفسکی آغاز می‌کنند. روزی سه چهار تا فیلم می‌بینند و رفته‌رفته می‌شوند خودِ کتاب فرهنگ جهانی فیلم نوشته‌ی بهروز دانشفر.
بعد همین‌ها ترم پنج و شش، روزی شما را در جمع رفقا خطاب می‌کنند که:

بابا ما رو هم یه بار ببرین با خودتون فیلم ایرانی ببینیم… خسته شدیم … یک‌کم ما هم حال کنیم… خیلی وقته نخندیدیم

گونه‌ای از اسنوبیسم ِ دست‌سازِ دروغینِ تهوع‌آورِ ناشی از توخالی بودن پیشینه‌ی شخصیتی و هر آنچه که سلیقه و فرهنگ و شخصیت را می‌سازند.

و حالا این دورهمی با تمِ اونم باید باشه بالاخره… همه که مثل ما فهمیده نیستن که

که در معنا می‌شود:

این‌گونه‌ی موسیقی (متأسفانه همچنان منظورشان ترانه است) نباید جدی باشه، اما کلاً از شنیدنش شرمگین نباشین حالا… درسته چیزای دیگه خوبه… اما خب! شرمگین نباشین… اصلاً بذارین حقیقتی رو بگم… شاید تعجب کنین اگه بگم خودمم بعضی مواقع گوش میدم… هستن دیگه… اما خب! چارمضراب میرزا عبدالله نیستن که تفکر برانگیز باشن… شرمگین نباشین…

آیا کار استاد دانشگاه به کشکول انداختن یک عبارت به شدت مبهم به نام موسیقی مردم‌پسند (پاپیولر؟) و دوره‌گردی با آن و اوراد خواندن است یا قالب‌بندی و نظریه‌پردازی، معیاریابی برای ارزیابی، تلاش برای گونه‌بندی، کوشش برای تعریف اصطلاحات مناسب و دست‌کم گذر از عنوان موسیقی به جای ترانه؟

آنچه از عنوان این جلسه برمی‌آید تلاشی دگرباره است برای یک‌کاسه کردن همه‌ی تولیدات ترانه ذیل عنوان مبهم موسیقی مردم‌پسند، تکرار بی‌توجهی به ضرورت معیاریابی برای ارزیابی آفریده‌ها و در نتیجه یله‌گی و بی‌معیاری و از پی آن، ترویج بی‌سلیقگی و بی‌فرهنگی.

در نگاهی دقیق‌تر اصلاً چرا نباید از شنیدنِ یارم ای یار یار یارم یاره یار یار و هر چی میگم موچ موچ جواب میدی نوچ نوچ و دختر کدخدای ده نومزد مایه شرمگین شد؟ چه اصراری به تطهیر این زباله‌جات؟ چه علاقه‌ای به هموژنیزه کردن همه‌ی ترانه‌ها؟

آیا این تصور دور از ذهن است که در این جلسه‌ی فراماسونری، این استاد لژنشین باشد و همچون پدر مقدس، از حاضرین اعتراف بگیرد و در انتها سعی کند با حالتی روحانی از شرم عزیزان بکاهد و  از درگاه الوهیت، بابت آرامش طلب کند.

این چند استادِ دکتر، همچون نوارفروشان فکر می‌کنند. متاسفانه دیر به دنیا آمدند. شاید اگر به جای صندلی دانشگاه، دکه‌ای در لاله‌زار برای فروش نوار و عکس بروس‌لی و محمود دینی داشند، مفیدتر بودند.