ستارهی پاپ از 57 تا امروز
دربارهی
دسترسی به متن اصلی در تارنمای روزنامهی «اعتماد»
نخست آنکه با جمع بستن و کلیگویی در مورد میزان محبوبیت خوانندگان پيش از انقلاب موافق نیستم، چون محبوبیت آنها را هم باید به نسبت یکدیگر بررسی کرد که طبعا این میزان همسان نبوده و اینطور نيست که همه آنها محبوب عامه مردم بوده باشند.
نکتهای که باید آن را مدام در نظر گرفت این است که در بررسی میزان محبوبیت خوانندگان و در نتیجه اطلاق عبارت ستاره به آنها، نباید وضعیت فعلی ایشان در ذهنیت عام را در نظر گرفت. صرفا به عنوان یک نمونه، برای مشخص شدن نظرم، ابراهیم حامدی را مثال میآورم که تازه اواخر دهه هشتاد میلادی روند ستاره شدن را آغاز کرد و پیش از انقلاب هرگز همانند این دوره مطرح نبود. از وجه مقابل ستارگان خاموش شده نیز در دوران گذشته کم نبودهاند و برخلاف تصور چنان نبوده که ستارگان گذشته ترانه، محدود به همین نامهایی باشند که اینک عموم مردم میشناسند.
به عنوان دو نمونه میتوانم به قاسم جبلی و روانبخش اشاره کنم که در دهههای سی و چهل، دورانی را به عنوان کامل ستاره گذراندند و متعاقبا، طی اتفاقات بعدی و پوستاندازی جامعه، هماینک کمتر کسی با نام آنها آشناست. و یا سوسن و آغاسی مه مرزهای مفهوم ستارگی را گسترش دادند.
در مورد اینکه چطور در چهار دهه قبل، خوانندگانی با چنین ویژگیهایی پدید آمدند، نظر من بیشتر از هر مولفهای روی شرایط و مختصات دوران است. جهان هنر و جهان رسانه را باید در متن دوران خود تحلیل و واکاوی کرد. چنانچه در آن شرایط، جامعه انسانی به نحوی در طول خود در حال حرکت و تغییر بود و در انتظار شرایط آرمانیاش رو به پیش حرکت میکرد. از این روی، در این تغییرات و پوستاندازیها، کسانی به عنوان شاخصه خاص دوران، نمود مییافتند.
نکته دوم اینکه، فاصله زمانی میان رخداد اتفاقات، بین آن دوران و این دوره نیز عملا غیرقابل مقایسه است. تعداد عکسهای شخصی یک انسان شصتساله، از آن دوره و این دوره خود موید و روشنکننده همین مساله است. حال اگر از همین منظر، به بحث موردنظرمان یعنی موسیقی با کلام، یا همان ترانه متمرکز شويم، باید بدانیم که در دهههای پیش یک ترانه بعد از انتشار در بازار، به نسبت، فرصت بسیار بیشتری برای شنیده شدن توسط مخاطب داشت. بازار محدود ترانه در ایران و سهلالوصول نبودن آن، عملا عامهی مردم را تشنه آثار جدید نگاه میداشت. به این معنا که تا انتشار ترانه بعدی، قبلیها بارها شنیده میشدند و فرصت نشت و نشست در ذهن عموم را پیدا میکردند.
طبیعی است که در این میان کسانی، به دلایل بسیار، از این امکان بیشتر بهره ببرند و در توالی محبوبیت آثارشان، به درجه ستارگی برسند. حال در مقام مقایسه بین گذشته و حال معتقدم که مشخصهی اصلی جهان فعلی ما، نه پوستاندازی در طول که انبساط در عرض است. دیگر خبر و اتفاق تازهای ما را غافلگیر نمیکند و زندگیمان را از اساس تغییر نمیدهد. سرعت رخداد اتفاقات چنان زیاد است که فرصت معرفی شدن و نشت کردن را به پدیده ها نمیدهد. به این علت که رخداد بعدی پشت سر او آماده است تا بیاید و قبلی را در بربگیرد. ترانهها فقط فرصت دارند تا در پیشدرآمد خود، نظر مخاطبشان را جلب کنند، مگر نه تمام میشوند و به اصطلاح تراک بعدی جایگزین آن میشود.
قـياس بـعيد فرآيـنـد ســتـارهسازي در آمريكا و ايران
به نظر مقایسه بینستارهای جهانی مانند مایکل جکسون و محبوبیت و شهرتی که داشت با وضعیت امروز چهرههای ترانه ایرانی، مقایسه چندان مناسبی نیست. چون باید او را در دهه 80 میلادی و شرایط آن زمانه مورد بررسی قرار دهیم که به نظر من همچنان در گستره دوران آنالوگ قرار میگیرد. مایکل جکسن شاخص دورانی از تاریخ سیاسی و اجتماعی جریان محافظهکار آمریکا است؛ اما اگر همان زمان هم مایکل جکسون را در مقیاس گسترده در نظر قرار دهیم، در مقیاس کوچکتر فرآیند ستارهسازی در همان لسآنجلس با دو پدیده ایرانی ادامه داشت که اتفاقا سبک کار و نوع ارائه موزیک ویدئوهایشان نمونههای بسیار کوچکتری از همان ستاره و الگوی مایکل جکسون به نظر میرسد.
مرگ ستاره واقعي در شرايط گلخانهاي
بهعنوان کسی که درباره شرایط انتشار ترانه در برهههای مختلف تاریخ معاصر تحقیق میکنم بايد بگويم به نظر من مادامیکه عرصه موسیقی و کارورزی در آن را بهعنوان یک حرفه به رسمیت نشناسیم، عملا امکان شکلگیری موارد جانبی چون ستاره نیز وجود ندارد. درست است که در ظاهر، هماینک کسانی بهعنوان خواننده رسمیت دارند، اما به نظر من کارورزان و هنرورزان به رسمیت شناختهشده عرصه ترانه در ایران، در شرایط گلخانهای قرار دارند. دستچین میشوند و عملا با پشت سر گذاشتن صافیهای متعدد و دریافت مجوزهای گوناگون، امکان انتشار ثمره هنرورزیشان را مییابند.
در نقطه مقابل هنرورزان و کارورزان دیگر این عرصه، از امکانات نسبیای که این گروه در اختیاردارند بهرهمند نیستند. رسانههای دولتی، بر اساس همان معیارهای رسمی، چهرههای موردعلاقه خود را بیتوجه به میزان علاقه عموم، معرفی و تکثیر میکنند.
اینجاست که بهجای آلبومهای تازه، مقوله کنسرت اصل میشود، در نبود موسسات تولید ترانه، خواننده خود، به مدیر هنری بدل میشود و بیشتر راه تکرار و افول را میپیمايند که اینها به نظرم سرفصلهای مهمی در مورد این مبحث هستند که طبعا برايواکاوی آنها به مجال گستردهتری نياز است.
كلام آخر
بحث ستاره در موسیقی پاپ مبحث گسترده و بسیار مهمی است که عملا در چنین مجال اندکی امکان رسیدن به نتیجهای دقیق برای آن وجود ندارد. محتاج رسیدگی به مولفهها و پارامترهای مختلف فرهنگی و سیاسی و حتی اقتصادی دوران مختلف است، باید نوع و کیفیت و کمیت رسانههای هر دوره را مدنظر قرارداد و بسیاری موارد دیگر.
شاید این وظیفه نهادهای دانشگاهی ما باشد تا تحقیقی دقیق و کامل، مبتنی بر پارامترهای مختلف علوم جامعهشناسی، اقتصاد سیاسی و با اتکا بر آمار دقیق دراینباره انجام دهند. آنگاه میتوان به اين سطح کلیاتی که برشمردم گذر و به نظریات و تحلیلهای دقیقی رسید.