برای حسین عصاران
نوشتهای از منصور تهرانی دربارهی کتاب واروژان
کتابِ واروژان از طرف حسین عصاران، دوست عزیز و مهربان و نویسندهی این کتاب، به دستم رسید و همان دو روز اول با اشتیاق خواندم. مترصد بودم که مطلبی دربارهی آن بنویسم، اما رسیدن ایام عید و سفر کوتاه من به لندن، در آن فاصله انداخت.
کتابی که در همان صفحهی اول، خط خوش عصاران را می بینی که به دوست اهدا شده.
شاید حسین خوشنویس هم باشد و ما خبر نداریم. کسی که به موسیقی، ادبیات و بهخصوص ترانه اشراف بسیار دارد.
حالا که صحبت از کتاب واروژان است، گفتن از حسین را درز میگیریم. اما ربط هم دارد شخصی با این مشخصات وقتی قرار میشود کتابی برای یکی از سرشناسترین آدمهای موسیقی پاپ ایران بنویسد کاری میشود کارستان.
من در مقابل یک کار هنریِ بد، حرفی نمیزنم و سکوت میکنم، اصولاً نقد دیگران برایم مشکل است و دوست ندارم.
اما یک اثر هنری خوب را ندیده نمیگیرم و تعریف میکنم، اگر رفیق باشد یا حتی دشمن.
آنچه بیشتر از هر چیزی در نگاه اول در این کتاب نظر انسان را جلب میکند، طرح چهرهی واروژان، کار فرشید متقالی است، بیهیچ کلامی و حتی نام نویسنده! اینها را در پشت جلد میبینیم و همین امر از ابتدا کتاب را متفاوت میکند.
وابستگی حسین به پدر شادروانش را قبلا در نوشتههایش دیده بودم و بهجاست که این کتاب هم به پدر که بهقول خودش اولین بار، کاست موسیقی سلطانصاحبقران را به او میدهد و حسین را به این وادی میکشاند، تقدیم شود.
گرچه او دنبال تحصیل دانشگاه و مهندسی میرود که با روح و عشق او فاصله دارد،اما…
فهرستی از کسانی که در این کتاب حرف زدهاند، معمول است. اما زیبایی کار آنجاست که هر فصلی از کتاب با یک مصرع از ترانهای مربوط به واروژان شروع میشود. حسین عصاران اما بهعنوان یک راوی، نخ تسبیح هنرمندانی میشود که دربارهی واروژان صحبت کردهاند و اینگونه، صحبتها را به هم ربط میدهد و به انسجام کتاب کمک میکند و از اشراف به مقولهی ترانه و دانستنیهای خودش بهشکلی زیبا سود میبرد . زینتبخش کتاب جابهجا عکسهایی از زندهیاد واروژان است که تصور خواننده را از این مرد بزرگ موسیقی پاپ ایران حقیقیتر مینماید.
حتی نُتهای دستنویس واروژان و در پایان مطالب روزنامهها و مجلات آن روزهای طلایی موسیقی پاپ نوستالژیک و زیباست.
مثل نامهی ارسال شده از طرف واروژان به بهترین دوست آن دورانش لوریک ترهوهانسیاس …
اینها که نوشتم تعریف از حسین عصاران و این کتاب نیست. در واقع من ازحقیقت خود اثر، وام گرفتهام که بهنظرم حق مطلب را ادا کرده است، همانطور که در کتاب باران عشق ناصر چشمآذر.
در شرایطی که انبوه کتابنویسان ناکاردان با بیسلیقگی و پژوهشهای درست نکردن و عجولانه نام خود را روی جلد کتاب آوردن، در تخریب چهرهی هنرمند کوشیدهاند و هنرمند را کمتر از آنچه در کارنامه دارد، نشان دادهاند. فقط برای اینکه مجوز از اداره ممیزی گرفته باشند. در چنین شرایطی حضور و قلم دلسوزانهی حسین عصاران بسیار مغتنم است.
حسین جان! خسته نباشی و موفق باشی!