سرمای آغوش گرم آقای رییسجمهور
۱۳۸۹
هفدهم مرداد ۱۳۸۹ علیرضا افتخاری در مراسم بزرگداشت روز خبرنگار، محمود احمدینژاد را در آغوش گرفت تا همین چند ثانیه، زندگی هنری و خصوصی او را زیر و زبر کند. افتخاری که از اوایل دههی هفتاد تا آن مقطع، با تولید و انتشار بیش از پنجاه آلبوم موسیقی – به طور متوسط هر سال سه آلبوم – به عنوان پرکارترین خواننده موسیقی شناخته میشد، با این اتفاق چنان از سوی جامعهی مخاطبانش طرد شد که بنا به گفتههای بعدی خودش، سوپر مارکت محلهاش هم دیگر جنسی را به او نمیفروخت.
پس از اتفاقات ۱۳۸۸ و دوقطبی شدن فضای اجتماعی و سیاسی، دوگانهی هنرمند دولتی و هنرمند مستقل نیز مفهوم تازهای یافت و مبنای تعریف و شاخصیابی برای آنها هم گسترش پیدا کرد. به عنوان نمونه همراهی مجید انتظامی با ارکستر سمفونیک و اجرای چند کنسرت از کارهای او- به ویژه اجرای سمفونی انقلاب او در اروپا، توسط ارکستر سمفونیک و به رهبری منوچهر صهبایی – به ناخشنودی عمومی از او منجر شد و در نقطهی مقابل، استعفای فرهاد فخرالدینی از مدیریت و رهبری ارکستر موسیقی ملی ایران به دلیل نارضایتی از شرایط آن، از جانب مردم به همراهی او با خواستههای عمومی تعبیر شد.
در آن شرایط سیاستزده و در تداوم بیتوجهی تاریخی به متر و معیارهای ارزیابی یک کار هنری، چهرههایی با سیاستورزی، خود را هنرمندِ مردمی معرفی کردند و دیگرانی هم برای همراهی با سیاستهای دولتی، قیمت کار را بالا بردند و پشت عبارت موهوم غمِ نان پنهان شدند.
قیمت کارِ سفارشی و دولتی که بالا رفت، برای رفع تبعات احتمالی از آن، پای ارگانها و حامیان مالی ناشناخته و مجهول نیز به میان آمد تا اینچنین عرصهای که میتواند و باید، جلوهدار هنر متناسب با اتفاقات روز، و به تشبیهِ ایرج جنتیعطایی گزارشی از انسان برای تاریخ و آینده باشد، بیش از پیش به سوی قیمتگیری و قیمتدهی و مناسبات کاسبکارانه متمایل شود.
رعایت خوشآیند عمومی و برسازی چهرهای مردمی از خود و همراهی کلامی با برونریزهای ناگهانی جامعه هم، شرط لازم برای بقا در بازار شد و رفتهرفته کار ترانه و موسیقی را در دهه آخر قرن، از دغدغههای هنرمندانه خالی، و به بندبازی شبیه کرد.