آنچه که از کتاب واروژان آموختم

به مناسبت انتخاب کتاب «واروژان» به عنوان چهارمین کتاب سال ۹۶، توسط منتقدین مجله‌ی «تجربه»
ماهنامه‌ی «تجربه»
نوروز ۱۳۹۷
حسین عصاران

کتاب واروژان از یک‌سو، ثمره‌ی علاقه قدیمی من به ترانه و از سویی دیگر، واکنشی به بی‌علاقگی بخش جدیِ عرصه‌ی فرهنگ- چه دولتی و چه عمومی- به آن است. در سال‌های اخیر که در این مسئله بیشتر کنج‌کاوی کرده‌ام، آنچه را که دیده‌ام، فروکاستن ارج موسیقی، به ویژه موسیقی با کلام، در قواره‌ی میان‌برنامه و جور کردن جنس بوده است. از روی دیگر از هم‌نشینی و هم‌سخنی با بزرگان و چهره‌های شاخص فرهنگ و هنر هم دریافته‌ام که نزد بیشتر ایشان- و نه همه آنان –ترانه، بارِ باوقاری بر زمین نیست. آنان که خود هنرساز هستند، بنایی به شناخت هنرسازان پسِ پشت هر ترانه نداشته‌اند.

در طول سال‌های اخیر که برای ترانه‌ها نقدواره‌هایی نوشته‌ام، تحقیقاتی کرده‌ام و مطالبی را گردِ هم آورده‌ام، سعی داشته‌ام تا اول به خود و بعد به مخاطبانم، این گفته‌ی شهیار قنبری را بقبولانم که: اثری زنده است که دیده شود. خوانده شود. شنیده شود. به همین خاطر، ترانه زنده‌تر از همه است. چون بی‌وقفه شنیده می‌شود. حتی اگر نه از رسانه‌های رسمی، یا حرفه‌ای، مجاز. هر چه که نام دارند؛ اما شنیده می‌شود، در خلوت آدم‌ها. (1)

در گذار از همه‌ی آن تک‌نگاری‌ها، کتاب باران عشق و گفتگو با ناصر چشم‌آذر، درباره‌ی نفس کشیدن پنجاه‌ساله‌اش در هوای موسیقی معاصر ایران، آغاز راه شد که از نتیجه و بازخورد آن راضی شدم. قوت آن کتاب، مرا به سوی این سنگ بزرگ روانه کرد. از واروژان کم می‌دانستم. این کم‌دانستگی هم از کم‌کاری من نبود. مطالب بیشتر از جنس تأثیر و اهمیت او بودند و از اینکه واروژان نقطه آغازی بر نوع دیگر از اجرای ترانه بوده است.

نزدیک شدن به اسطوره‌ی واروژان سخت می‌نمود که بالاخره «شد». از پیِ جمع‌آوری یافته‌ها – چه گفته‌های دیگران و چه منابع نوشتاری و شنیداری و دیداری- و سپس بافتنِ آن یافته‌ها، شمایل، شخصیت، کارکرد و تأثیر واروژان هم برای من رخنمون شد. به او نزدیک شدم و او نیز از ساحت اسطوره‌ای‌اش خارج شد. حال واروژان برای من هنرمند شاخص دورانی است که راه خود را به‌سختی یافته، تلاش کرده و کار را در «کار» یاد گرفته است.

در نظر من واروژان در ابتدا، محصول دوران پوست‌اندازی جامعه‌ی پیرامونش در عرصه‌های هنری و فرهنگی و حتی اقتصادی و سیاسی است که از متن آن شرایط برخاسته و دم به دم، نو شده است. در این میان دانستم که در عرصه‌ی فرهنگ، دگردیسی و گذر از قبل به بعد، از جنس دیزالو است، کات شدن از آن به این، توهمی بیش نیست. چنان‌چه واروژان هم با همه‌ی اتفاقات تازه‌ی جهان پیرامونش هم‌نفس بوده است. از این روی واکاوی چگونگی پاگیری و شکل‌گیری پدیده‌ی واروژان در متن آن شرایط و سپس تاثیرگذاری او بر «ترانه»، کارِ «کتاب واروژان است.

از سوی دیگر با این کتاب، من بیش از پیش به اهمیت بازار پی برده‌ام. اینکه شاید خیره شدن به هنرورزیِ هنرمندان، بدون نیم‌نگاه داشتن به عرصه‌ی کارورزی آن زمینه، نگاه کاملی نباشد. من با کتاب واروژان باور کردم که برای ارتقا تراز فرهنگی و هنری، باید ابتدا هنرِ هنرمند را به عنوان حرفه و شغل او به رسمیت شناخت. آثار شاخص واروژان زمانی جان گرفتند که او در بستر آن شرایطِ رو به تغییر، به همراه دیگر همکاران هنرورزش، توانستند به حرفه‌ی تنظیم‌کنندگی رسمیت ببخشند. تا بازار عرضه کارورزی‌ها و هنرورزی ها وجود نداشته باشد، انتظار شکل‌گیری آثار هنری تازه و از پی آن، ارتقای سطح سلیقه عمومی و در نتیجه، افزایش کیفیت فرهنگ اجتماعی کمی بی‌جا می‌نماید. درک این مسئله بعد از تألیف «کتاب واروژان» مرا به سوی زمینه‌ی تازه‌ای برای کار تحقیقی دیگری آماده کرده است.

پانوشت:
1-برگرفته از کتاب بنویس! ساعت پاکنویس (روایت کامل)، نوشته‌ی شهیار قنبری، انتشارات نگاه، صفحه‌ی 212