آهنگ‌سازِ ترانه و واژه‌ها

بی‌توجهی به تفاوت زیرشاخه‌های مختلف آهنگ‌سازی
کانال «ترانه‌بازی»
۱۲ اسفند ۱۳۹۷
حسین عصاران

یکی از موارد کم‌توجه‌مانده در گستره‌ی مفهوم آهنگسازی، بی‌مبالاتی در درک تفاوت زیرشاخه‌های مختلف این عرصه است. رشته‌هایی که جدا از اشتراک در بهره‌‌مندی از آموزه‌های علم موسیقی و تکنیک‌های اجرای آن، برای هر کدام از آن‌ها، معیارهای متفاوتی برای سنجش و ارزیابی کیفی‌شان وجود دارد.
چه آنکه در اثر بی‌توجهی به همین اصل اولیه، آهنگسازانی موجه از یک عرصه، در توهم منزلتشان در یکی از این زیرشاخه‌ها، مرتکب آثاری کم‌ارزش و گاه مخرب، در شاخه‌ای دیگر از عرصه‌ی آهنگسازی دیگر شده‌اند.
به عنوان نمونه می‌توان به برخی از تجربیات موسیقی‌دانانی اشاره کرد که به رغم بهره‌مندی از آثار قابل‌توجه در زمینه‌ی تنظیم چندصدایی قطعات، با ورود به عرصه‌های دیگری، چون موسیقی فیلم، تجربیات ناموفقی را از سر گذرانده‌اند.
از همین زاویه می‌توان به دو عرصه‌ی پرکاربرد و به نحوی متداول‌ترِ آهنگسازی، یعنی آهنگسازی برای کلام/ شعر (ترانه) و آهنگسازی برای «تصویر» (موسیقی فیلم) اشاره کرد که هر کدام از آن‌ها، به جهت جهان متفاوت‌ کارکردهاشان، ابزار سنجش کیفی متفاوتی را هم شامل می‌شوند.

یک آهنگسازِ ترانه باید بر نقش تک‌تک واژه‌ها و سپس مفهوم برآمده از کنار هم قرار گرفتنِ آن‌ها، واقف باشد و آهنگساز فیلم هم به ضرورت، باید قابلیت درک و حتی تحلیل فیلمِ پیش روی خود را داشته باشد.

در بازگشت به عرصه‌ی ترانه شاید بتوان ریشه‌ی بسیاری از ناهنجاری‌های موجود در آن را هم متوجه همین بحثِ بی‌توجهی به جهان کلام / شعر یک ترانه، از سوی کارورزان این عرصه دانست.
مسئله‌ای که طیف وسیعی از بی‌توجهی‌ها را در برمی‌گیرد:
از سطح اولیه و مقدماتی‌ای چون ناهماهنگی میان جهان آهنگ و کلام یک ترانه (مثلاً ساخت یک آهنگ شاد و پُرضرب برای یک کلام تلخ و غمگین) گرفته تا سطوح جزیی‌تری چون نبودِ ‌تناسب میان کلام ترانه و فراز‌های موسیقایی و یا عدم تلفیق مناسب ملودی با یک یا چند واژه از کلام ترانه.
در میان ترانه‌های فارسی نمونه‌های بسیاری از این بی‌اعتنایی‌ها وجود دارد که برای انگشت‌گذاری روی بسیاری از آن‌ها احتیاج چندانی به بهره‌مندی و بهره‌گیری از قوه‌ی تحلیلگر ذهن نیست، چرا که به وضوح و در اولین مواجهه با آن‌ها، کاستی‌هایشان را به سمت ما پرتاب می‌کنند! (چنان واضح که مخاطب دارای حساسیت‌های فرهنگی، وا‌می‌ماند که چطور کارورز این عرصه که به هر ترتیب با ابزار هنر در ارتباط است، به اصول اولیه‌ی کار خود چنین بی‌توجه بوده است.)

اما در مقابل، برخی از ترانه‌ها هم هستند که ضمن برخورداری از مؤلفه‌های هنرمندانه و جایگاه در خور توجه، در برخی موارد مشمول این بی‌توجه‌ها شده‌اند که طبعاً شناخت و درک و واگویی این جزییات، به تأمل و تمرکز و تمرین مداوم در دوریِ از شلختگی (بخوانید وسواس منتقدانه در برخورد با یک اثر هنری) احتیاج دارد.
من به‌مرور چند نمونه از این موارد را با شما در میان خواهم گذاشت.
خود شما از این موارد چیزی را در ذهن دارید؟

پی‌نوشت: ناگفته پیداست که بحث بالا جدا از مساله‌ی بی‌ارزشی کلام بسیاری از ترانه‌ها است. مساله‌ای که به گمان نگارنده، همچنان مبنای اصلی ناهنجاری‌های موجود در عرصه‌ی ترانه است.