حال و روز بی‌وارث، بهتر از بدوارث است

درباره‌ی نظرات کلی و بی‌پشتوانه در گذشته‌کاوی‌هایِ ترانه
کانال «ترانه‌بازی»
۱۱ فروردین ۱۳۹۷
حسین عصاران

یکی از معضلات نظردهی‌های مرسوم این روزها درباره‌ی ترانه، کلی‌گویی‌ است که شاید مهم‌ترین نمودِ آن را بتوان در عباراتی همانند آهنگ‌سازان و شاعران آن دوران ردیابی ‌کرد.
در واقع گوینده/نویسنده، با اتکاء به چند مصداق برای نظر خود، ناگهان همه‌ی مولفه‌های آن نظر، استنتاج و یا تحلیل را – صرف نظر از میزان نادرستی یا درستیِ آن نظر- متوجه همه‌ی اعضای آن صنف و گروه می‌کند.
در نگاهی منضبط‌تر می‌توان چنین گفت که اتفاقاً مقوله‌ی تعمیم یک مساله به همه، از یک‌سو به کسر شأن آن موضوع و از سوی دیگر در اصطلاح به آمیخته شدن دوغ و دوشاب می‌انجامد.

به عنوان مثال وقتی کسانی می‌نویسند و یا می‌گویند:
آهنگسازان و شاعران در دهه‌ی پنجاه به ساخت ترانه‌های اعتراضی و سیاسی روی آوردند، از نظرشان چنین برمی‌‌آید که گویی این موارد در آن دوران مُد بوده و بر حسب یک جریان عوام‌پسند، همگی در این راه، کارورزی و هنروری کرده‌اند.
بدیهی‌ست که در این نوع نگاه کوته‌نگرانه و سطحی، ارزشِ نگاه و زاویه‌ی دید و حساسیت‌های خاص آن هنرورز یا هنرمندی که به هر ترتیب، ناهنجاری‌های پیرامون خود را دست‌مایه‌ی هنرورزی خود کرده، فراموش شده و کار او به سطح تبعیت از یک مدل مُد روز تقلیل داده می‌شود.

از منظری دیگر، در این نگاه جمع‌گرایانه، کیفیت همه‌ی ترانه‌ها نیز یکسان و یک‌دست می‌شود.
با این نگرش، کلیه‌ی ترانه‌های آن مقطع هموژنیزه شده و آن حجم ترانه‌های کم‌ارزش و بی‌ارزش و حتی مضّر هم از مولفه‌های مثبت این ترانه‌های متفاوت، بهره‌مند می‌شوند.
ترانه‌های ‌بی‌ارزشی که تعداد آنها اگر نه، هزاران برابر، که حتماً صدها برابر معدود انگشت‌شمار ترانه‌های باارزش مورد نظر نویسنده/گوینده است.
همچنان که در پوشش این قبیل نظریاتِ مسموم است که هم‌اینک جمعی از کارورزانِ قدیمی ترانه، که خود عامل ارتکاب ترانه‌های متوسط، کم‌ارزش و بی‌ارزش بوده‌اند، به اصطلاح طلب‌کار هستند و برخی دیگر از اپراتورهای استودیو نیز، با تاریخ‌سازی، خود را در کیفیت هنری برخی ترانه‌ها سهیم می‌دانند.

از دید من، این نوع نظردهی‌ها، ثمره‌ی همان دیدگاه‌های بی‌مطالعه، باری به هر جهت، بی‌پایه و حتی دورهمی است که در نبودِ نگاه‌های نقادانه، رشد و تکثّر یافته است.
دیدگاه‌هایی که علاوه بر ناآشنایی با مختصات فرهنگی و اجتماعی جامعه‌ی متن آن آثار و بی‌توجهی به وضعیت دیگر هنرها در مقاطع مختلف،حتی از تحلیل و تشریح سویه و کیفیت مولفه‌های یک ترانه هم عاجز بوده و صرفاً به تکرار کلی‌گویی‌های قبلیِ هم‌تباران خود می‌پردازند.

پیشنهاد من این است که برای رسیدن به دیدگاه‌های تازه و نو و نقد مفید کژی‌ها و بی‌مسئولیتی‌های ریشه‌دوانده در فضای موسیقی و ترانه، بر این‌گونه عبارات کلی، کمی تأمل کنیم و بسته به میزان دانستگی‌مان ، بررسی کنیم که آیا نقطه‌ نظرات گوینده/نویسنده شامل همه‌ی آن جمعی که او از آنها یادکرده است، می‌شود یا خیر؟

چه بسا در فراق نقدِ این‌گونه نظرات، خودِ آنها، منشاءِ سوتفاهمات و بدبرداشتی‌های تازه‌ای شود.
نظراتی که گویی نگفتنِ موقتی و تامل بیشتر در واگویی آنها، بسیار سودمندتر از انتشار آنها باشد.
هم‌چنان که قدما گفته‌اند: حال و روز بی‌وارث، بهتر از بدوارث است.