با این عطش تا چشمه رفتن کاری نداره
۱۳۷۶: پوستاندازی فضای موسیقی پس از دوم خرداد
دوم خرداد با تمام پیامدهای سیاسی، فرهنگی و اجتماعیاش، دیگر امکانی بر ادامه محافظهکاریهای نهادینهشده سر راه همراهی و همگرایی با سلیقههای تازه بروز کرده در متن اجتماع باقی نمیگذاشت.
هر چند که در نبودِ امکان واکاوی اسناد و نامهنگاریهای اداری و صحتسنجی روایات بازگو شده، توانایی ارزیابی تصمیمسازیها و تصمیمگیریهای نهادهای فرهنگی هم میسر نیست، اما برآیندِ شواهد در دسترس از آن روزها چنین مینماید که در این راه، مجموعه نهادهای فرهنگی بیش از هر چیز، مجری تصمیمات نهادهای بالادستی بودهاند و در نتیجه، امکان تقلیل مبنای شکل گرفتن آن فضای تازه برای موسیقی به خواست یا عزم یک مدیر فرهنگی دور از ذهن مینماید.
در نگاهی تاریخی یکی از آن اتفاقات نو و تازه در دفتر موسیقی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و در همان روزهای اولیهی جاگیری دولت تازه پیریزی شد؛ آنجا که مدیران تازه با هدف تهیه آلبومهایی متناسب با فضای پیش آمده، موسسهی پیغام سحر را راهاندازی کردند.
در اولین گام و به واسطهی کمآشنایی با کارورزان قدیمی و جدید موسیقی و ترانه «پاپ» – که نزدیک به دو دهه در این عرصه خاموش مانده بودند – الهه حمیدی را به عنوان مدیر تولید چند ترانهی پاپ به کار دعوت کردند. حاصل پیگیریِ الهه حمیدی شکلگیری مجموعهای به نام ایران من، از کارهای آهنگسازان نامآشنای عرصهی ترانههای پاپ پیش از انقلاب، همچون ناصر چشم آذر، کوروش یغمایی، مهدی سپهر، در کنار جمعی از کارورزان و هنرورزان تازه کار این عرصه، همچون حمید غلامعلی، محمدرضا عقیلی، خشایار اعتمادی و… شد.
جدا از فضای متفاوت ملودی و تنظیم این ترانهها، نکتهی جالب توجه در این راه، مضمون کلام ترانههای این آلبوم بود که در پیروی از آن محافظهکاریهای پیشین، همچنان حول مفاهیم دور از حساسیتهای رسمی پردازش شده بودند. مجموعهای مرتبط با مفهوم ذهنی وطن که پس از صعود تیم ملی فوتبال ایران به جام جهانی، با قرارگیری عبارت ویژهی مسابقات جام جهانی ۱۹۹۸ روی جلد آن به حد یک آلبوم مناسبتی هم تقلیل پیدا کرد.
با وجود این، آلبوم ایران من از اتفاقات تازهای در عرصهی موسیقی خبر میداد که مهمترین آنها اتصال موسیقی ترانهها به فضای بیست سال پیش از خود بود؛ اتفاق معناداری بود که اولین ترانه آلبوم ایران من بازتنظیم و بازاجرایی از ملودی ناصر چشمآذر برای ترانهی تیتراژ شوی تلویریونی دنیای خوب ما در سالهای دهه ۵۰ بود؛
با این تفاوت که آنجا همخوانان زن و مرد، کلامِ منصور تهرانی را اینچنین همخوانی میکردند:
«بیا بیا که با هم دنیایی نو بسازیم / عاشقونه بخندیم چه خوبه دل ببازیم»
و اینجا محمدرضا عیوضی کلام سید فرید احمدی را میخواند که:
«تو دشت خالی شب سحر در انتظاره / منتظره تا خورشید دوباره گل بکاره».
ایران من در حالی به بازار آمد که خوانندگان جوان و علاقهمند به فضای ترانههای قدیمی، در استودیوهای مختلف مشغول ضبط کارهای تازهشان بودند…