این ناگزیره واسه ما سیر صعودی تا سقوط
۱۳۹۰-۱۳۹۵: افزایش نظارت و گستردگی محدودیت
دههی آخر قرن پس پشت، میان رهاشدگی عرصهی فرهنگ، در کشاکش بین انحراف و اصلاح و اصول و اعتدال گذشت. آشفتگیِ سیاسی و اقتصادی چنان بود که کسی نگران گستردگیِ چتر دلواپسانِ فردا بر سر فرهنگ و هنر نبود و نشد. این خلأ، فرصت مناسبی برای کنارسپاری رودربایستیها بود؛ اگر محدودیتها و ممنوعیتهای اولِ انقلاب به سویهی مذهبی آن پشتگرم بود، حالا که بعد از سه دهه، خوشآیندهای رسمی و چگونگی اعمال آنها نظاممند شده بودند، میشد که کار را آهسته و پیوسته به انتها رساند.
هماینک با گذشت قریب به یک دهه، انتخاب محمد میرزمانی به عنوان مدیر دفتر موسیقی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در خرداد ۱۳۹۰ معنای دیگری میدهد؛ آنگاه که با همان رهنمودهای اولین کنفرانس مطبوعاتیاش، خوشبینی صدرات یک دانشآموختهی هنرستان عالی موسیقی را پس زد و چند ماه پس از آن هم صدور مجوز برای سئانس دوم خوانندگان را به استفاده از اشعار غیرعاشقانه مشروط کرد.
ارکسترهای ملی و سمفونیک – که این یکی در طول قرن و حتی در بحبوحهی انقلاب و جنگ هم به طور کامل تعطیل نشده بود – با پرداخت نکردن حقوق نوازندگانش تعطیل شدند تا راهاندازی آنها و پرداخت حقوق نوازندگانشان هم در کنار پخش ربنا به وعدههای انتخاباتی رئیسجمهور بعدی اضافه شود.
پلیس امنیت اجتماعی چند کلامپرداز ترانه را به جرم همکاری با خوانندههای لسآنجلسی دستگیر کرد و ممنوعیت اجرای کنسرت در مشهد هم پس از تکرار چندینباره، رنگی از قانون به خود گرفت. صراحتها بالا گرفت تا در نهایت امام جمعه مشهد خطاب به همشهریانش بگوید: شما اگر کنسرت میخواهی جای دیگری زندگی کن، چرا باید یک شهر زیارتی را انتخاب کنید؟
روزنامهی شرق در گزارشی درباره محدودیتهای موجود برای خانمهای اهل موسیقی نوشت: بر اساس یکقانون نانوشته آنها اجازهی حضور روی سن را ندارند. بر اساس این قانون زنها تنها باید تماشاگر کنسرت باشند و اجازهای برای نوازندگی یا همخوانی در کنسرتهای عمومی شهرستانها به آنها داده نمیشود.
کار محدودیت چنان نظاممند پیش رفته بود که دولت اول حسن روحانی، با آن حجم از وعدهپردازی، تا یک سال و نیم پس از استقرار هم نتوانست ارکستر سمفونیک را راهاندازی کند. علی رهبری که انتهای سال ۱۳۹۳ با تبلیغات و به امید ساختاردهی به ارکستر سمفونیک به ایران آمده بود، خیلی زود به ابتدای کار بازگشت و در بهار سال ۱۳۹۵ در اعتراض به عملکرد مدیران وزارت ارشاد و به تعطیلی کشاندن ارکسترها و عدم صیانت از وعده انتخاباتی ریس جمهور ایران را ترک کرد تا اینچنین یادآور سرخوردگی و مهاجرت پیشینیان همنظرش، پرویز محمود و روبن گریگوریان در دهههای آغازین قرن باشد.
با چنین دستبستگیهایی، سقوط و رسیدن به انتهای صفر هم شتاب بیشتری میگرفت.