بحران ملودی

نگاهی به آلبوم «دخت پری‌وار»؛ اثر مشترک مهیار علیزاده و علی‌رضا قربانی
روزنامه‌ی «هفت صبح»
۱۷ مرداد ۱۳۹۵
حسین عصاران

آلبوم دخت پری‌وار را می‌توان محصول منطقی بازار  موسیقی ایرانی دانست. بازاری ورشکسته، سودازده و بی معیار که نه بخش تولید آن توجهی به هنر و خلاقیت دارد و نه بخش عرضه و تحویل آن، نسبتی با مفهوم بازار: برای کارِ نو، جا باز نمی‌کند، خودش را تکثیر می‌کند، سفارشش را بر مبنای آثار پرفروش دیروز ثبت، و خلاقیت را درون خود، سقط می‌کند. عُرضه‌ای برای تبلیغات موجه ندارد و مدیریت مدیران و ناشرینش بیشتر شامل راهبردهای کاسب‌کارانه می‌شود.

آلبوم دخت پری‌وار گویی در این شبه بازار بنا بوده که پا در ردپای آلبوم موفق حریق خزان بگذارد که با آن فضای نو،  بدیع و همگن و انتخاب‌های بارورش از اشعار و اجرایِ به نسبت زیبا و هنرمندانه، به رغم برخی از کاستی‌هایش، نشانه‌ای بر حسن هم‌نشینی مهیار علیزاده و علیرضا قربانی محسوب شد.
فروش آن هم مؤید سلیقه‌ی نازل مخاطبان عموم آثار پرفروش نبود و از جنس تحمیل زیبایی و اصالت بر جانِ شنوندگانِ محتاج و سپاسگزارِ این اثر بود.

دخت پری‌وار اما سایه‌ای تکرار شده از آن است. اصالت ِ قایم بالذات ندارد و حجمی ست خالی! در اولین نگاه این آلبوم بیش از هر چیز از بی‌توجهی خالقانش به کارکرد ملودی در ساختار قطعات با کلامش رنج می‌برد تا جایی که می‌توان تصور کرد که خالقان این مجموعه، سرخوش از بزرگی نام ِ شاعران انتخاب‌شده و بی‌توجه به دنیای خودِ اشعار، به خواننده سفارش داده‌اند که آنها را به صورت بداهه بخواند و سپس زیرِ صدای او موسیقی را به نحوی جایگذاری کرده‌اند. به عنوان یک نمونه در ترانه‌ی دوست دارم تکرارهای پی‌درپی عبارت تو را دوست دارم، بی‌هیچ تمهید جذابی در آهنگ ادای این عبارت، شنونده را بسته به حساسیت درونی‌اش، بین دو حسِ عذاب و ملال سرگردان می‌نماید.
می‌توان در شرح این مسئله به یکی دیگر از سوتفاهمات به وجود آمده در مورد مقوله آهنگسازی اشاره کرد. معمولاً آنچه این روزها از جانب مخاطبان در بررسی و ارزش‌گذاری مقوله آهنگسازی مورد تأمل قرار نمی‌گیرد، توجه به مفهوم آهنگسازی به عنوان یک کل منسجم است. چنانچه این روزها و تحت تأثیر عوامل بسیاری – که شرح و بسط آن در حوصله این بحث نیست – بیش از هر مؤلفه‌ی دیگری، روی مسائلی از قبیل نظیم موسیقی و حجم ارکستر تمرکز شده که این مسئله خود مبنای ارزش‌گذاری ترانه‌های قدیم و جدید شده و تحت تأثیر آن‌ هم بین آهنگسازان رقابت عجیب و خارج از منطقی بر سر حجیم سازی ارکستر در گرفته است. این در حالی ست که به عنوان نمونه یکی از مؤلفه‌های آهنگسازی یافتن و درک طیف طلایی از محدوده وسعت صدای خواننده است.
در پیوند با بحث همین آلبوم باید گفت که صدای علیرضا قربانی در رده میانی خود، صدایی بسیار جذاب و زیباست که بر حسب یک استقرای ساده می‌توان زیباترین ترانه‌هایی که با صدای او اجراشده است (مانند بازخوانی برخی از آثار زنده نام همایون خرم) را هم در ارتباط با همین رده صدایش دانست. حال آنکه در آلبوم دخت پری‌وار چنین به نظر می‌رسد که مبدا همین حس ملال و یا عذاب استفاده از رده بالایی صدایِ این خواننده و از همه مهم‌تر تداوم آن در طول چند قطعه از این آلبوم مانند پرده‌نشین، دریای بی‌پایان، عتاب یار باشد. این نقیصه را در محدوده‌ رقابت نادرست برخی از خوانندگان سرآمد و محبوب روزِ ایرانی نیز بررسی کرد که به‌اصطلاح در کورس بالاتر خواندن با یکدیگر تقلا می‌کنند. چنانچه همایون شجریان هم در ترانه‌ی چرا رفتی در این کوشش حنجره‌فرسایی کرده است. حال سؤال مهم اینجاست که آیا آهنگساز به کارکرد صدای خواننده‌اش در رده‌های مختلف واقف نیست؟ و اگر از آن آگاه است، چرا چنین رده‌ای را برای اجرای خواننده‌اش طراحی کرده است؟ آیا باید رد این مسئله را هم در مسئله خواننده سالاری پیگیری کرد؟

آلبوم دخت پری‌وار آخرین حلقه‌ی پرکاری‌های خواننده‌اش است که از یک‌سو، سرخوش ِ اسامی شاعران پرآوازه‌اش شده و از سوی دیگر محمل مناسبی برای حنجره‌فرساییِ خواننده‌اش! مابقی کار که آهنگسازی و کیفیت اجرای این اشعار باشد، به نفع این دو مؤلفه خود را به کناری کشیده و به سایه رفته است. دخت پری‌وار حس ندارد.