اتفاق مناسب، در زمان و مکان مناسب
یادی از چند ترانهی فوتبالی با تمرکزی بر ترانهی «پرسپولیس»
تقدیم به ترانهسُرای خاطرهساز، جهانبخش پازوکی
اگر به یافت یا بافت پیوندی میان دو مقولهی فوتبال و موسیقی مصّر باشیم، به گمان قوی اولین برآوردها به سمت ترانههای ستایشگرانهای میرود که به مناسبتهای مختلف، توسط نهادهای رسمی عرصهی فرهنگ، سفارشدهی، ساخته و پرداخته میشوند تا تحت عنوان کارِ فرهنگی و البته در امتداد نگرههای کلی آن نهادِ سرمایهگذار، از آنها بهرهگیری شود.
این دسته آثار که معمولاً با زبانی حماسی و کلام غلوآمیزِ سرشار از مؤلفههای ملی و میهنی چون پرچم، اسطوره»، نسل پهلوان، غیرت و… رهوار میشوند، بیشتر بر آنند که با سوءاستفاده از شور و احساس غلیان کردهی عمومی در لحظات پیروزی یک مسابقهی فوتبال بین ایران و کشوری دیگر، کارکرد چنین پیروزییی را از تراز بازی فوتبال به سطح یک جوشش و خروش ملی ارتقا دهد تا بر اساس این توهّم، به گمان خود، مفاهیم و ارزشهای عرفی شدهای را که از پی گسترش و تعمق ناهنجاریهای متن اجتماع، رو به کمرنگی گذارده، بازپروری نماید.
ناگفته پیداست که این گروه ترانههای سفارشی – که در گسترهی معنایی آثار مناسبتی دستهبندی میشوند – عموماً به دلیل ساخت و پرداخت کمارزشی که دارند، حتی با بهرهگیری از پرصداترین تریبونها (بلندگوی استادیومها) و فراگیرترین رسانهها (تلویزیون) و طلاییترین لحظات پخش (بلافاصله پس از پیروزی یک مسابقه)، نتوانستهاند از جایگاه رسمی و مناسبتی خود، به سمت سلیقه و خوشآیند مخاطبان اصلیشان – ولو در حد همخوانی یک بند از کلام آن سرودوارهها – گامی بردارند.
از همین زاویه مجموعهی وامگیریهایی را که سکّوی استادیومها از ترانه داشته، میتوان سویهی مقابل این پلواره دانست؛ آنجا که در روندی مداوم، کلامپردازی روی ملودی برخی از ترانههای معروف و محبوب، دستمایهی شعارخوانی دستهجمعی هواداران، قبل و یا در طول یک بازی میشود. هر چند که از انجام تحقیقی سازمانیافته، تألیف مقالهای منسجم و یا گردآوری ساختارمندی در این زمینه بیاطلاع هستم، اما برحسب تجربیات شخصی از چند استادیوم شهرهای مختلف، گمان میکنم که بیشتر تیمهای باسابقهی فوتبال ایران در مقاطع زمانی مختلف از حیات خود، میراثدار سنتی بودهاند که بر اساس آن از میان هواداران خوشقریحهشان، کس یا کسانی به ساخت و پرداخت شعارهایی منطبق با حال و هوا و بازی تیم محبوبشان پرداخته و از این راه، دست کم در گسترهی هواداران آن تیم، معروف و معتبر شدهاند.
(به یاد دارم که در سالهای آخر دههی ۶۰ و اوایل دهه ۷۰، قبل از شروع بازیهای تیم ابومسلم، سکونشینان استادیوم سعدآباد مشهد (تختی کنونی)، همیشه چشم انتظار ورود پرسوناژی به نام رضا ناینای بودند تا شعارهایی را که برای همان بازی خاص سروده بود، به آنها تکلیف کند. فرآیند آموزش این جمعخوانی هم با مرور ملودی شعار – که عموماً از یک ترانهی معروف و گوشآشنا برگرفته شده بود- آغاز میشد و با تکرار چندینبارهی کلام پردازش شده روی این ملودی ادامه مییافت و در نهایت با تمرین ریزهکاریهایی چون کششها و تأکیدها و توقفها، کمی قبل از شروع مسابقه، پایان میگرفت.)
در همین رابطه شاید معروفترین و پرکاربردترینِ این شعارسازیها که در دو دههی اخیر بین سکونشینان استادیومهای ایران، به ویژه طرفداران آبی و قرمز دست به دست شده، همخوانی معروف تیم ما قهرمان میشه/ خدا میدونه که حقشه باشد که روی ملودی ترانهی معروف بتپرست(۱) (با مطلع شدهام بتپرست تو) پردازش شده و معمولاً در بازیهای آخر فصل تیم یا تیمهای صاحبشانس برای قهرمانی، با شور و حال سرحالآوری جمعخوانی میشود.
در گذر از این دو رویکرد متفاوت در اینباره، ترانههایی هم بودهاند که میان این دوقطبی قرار گرفتهاند. ترانهی بچهها متشکریم (۲) نمونهای قابلتأمل دراینباره است که با زبانی محاورهای و بهرهگیری از نشانههای اولیهی مسابقهی فوتبال در کلام ترانه، برای جامعهای که در تجربهی رو به رشدش در زندگی شهری، با مفاهیمی چون طرفدار تیم و رنگ پیراهن و ستاره و… آشنا شده و از این راه پتانسیل هیجان فوتبال برای ایجاد سرگرمی را درک کرده بود، ترانهای از جنس موضوعات روز هدیه داد.
در این میان ترانهی پرسپولیس را میتوان نمونهی کامل و دقیقی در این زمینه به شمار آورد که با درک صحیح از سلیقه و خواستار مخاطب خود و بهرهگیری از زبان، فرم و اجرای خلاقانه، ترانهای متناسب با حال و هوای سکوهای پرهیجان یک استادیوم فوتبال ساخته است. از این منظر یکی از مؤلفههای مهم و انحصاری ترانهی پرسپولیس همین کنار زدنِ روح محافظهکارانهای است که معمولاً در کلام این قبیل ترانهها، به گمان جذب همهی علاقهمندان و طرفداران فوتبال دمیده میشود.
غافل از اینکه دلیل اصلی جذابیت فوتبال در ذهن طرفداران و پیگیران آن، نه در عبارت ورزش فوتبال، بلکه در درک و پیگیری مفهوم مسابقهی فوتبال و طبعاً هیجان پیروزی تیم محبوب قرار گرفته است. چنانچه برای فوتبالدوست حرفهاییی که مناسبات کُریخوانی را درک کرده و روی سکوها و پای تلویزیون و لا به لای مطبوعات پیگیر نتایج تیم محبوبش است، کلیاتی چون یازده مرد جوون یا قهرمانان وطن / افتخار ملتند و… جذابیت چندانی ندارد.
مسئلهای که به طور مشخص در تصنیف این ترانه مورد نظر ترانهسُرای آن، جهانبخش پازوکی هم بوده است:
- جهانبخش پازوکی:
با توجه به علاقهی مردم فوتبال دوست ایران و تمایل آنها به طرفداری از تیم محبوبشان، از هر رنگی که بود، من هم به درخواست زندهیاد فرزین که بسیار بسیار به فوتبال علاقه داشت این سرودنامه را ساختم. ایدهی من در ساخت این ترانه هم همان شور و اشتیاقی بود که مردم در ورزشگاهها زمان تشویق تیم محبوبشان دارند.
شکل گیری و انتشار این ترانه به سالهای اولیهی بعد از انقلاب بازمیگردد: زمانی که بازیهای فوتبال داخلی، بعد از تعطیلی جام معتبر شدهی تخت جمشید و طی یک دوره فترت، در قالب فوتبال باشگاههای تهران و با محوریت دو تیم استقلال و پرسپولیس راهاندازی شده و به فصلی تازه از حیات خود گام نهاده بود.
در این میان نقش علی پروین در سر و شکل دادن، مدیریت و رهبری تیم پرسپولیس چنان برجسته بود که در غیاب ستارگان سابق این باشگاه، عملاً این تیم پرآوازه، به تیمِ پروین بدل شده بود. او در کنار چند فوتبالیست جوان سالهای انتهایی جام تخت جمشید همچون پنجعلی و مایلیکهن و البته با همراهی محمود خردبین و سپس گردهمآوری تعدادی فوتبالیست جوان و بینام، تیمی راهاندازی کرد که در طول زمان قریب به یک دهه، در قالب عنوان آشنای پرسپولیس دههی 60 یکهتاز فوتبال تهران و ایران شد.
اما در زمان ساخت ترانهی پرسپولیس هنوز قطار پرسرعت این تیم در آغاز راه بود و فوتبالیستهای جوان و تازهکار آن هم صرفاً کمنامانی بودند که زیر سایهی حضور و جایگاه علی پروین، به نحوی سرباز او محسوب میشدند. از این روی پیدایش این ترانه را نمیتوان و نباید به موجسواری سازندگان آن مرتبط دانست؛ چنان چه بر حسب قراین و شواهد موجود، شکلگیری این ترانه قبل از هر چیز به رفاقت علی فرزین (فرزین) با علی پروین و در نتیجه عشق او به پرسپولیس بازمیگردد. رفاقتی که سالهای بعد با وصلت این دو خانواده بیشتر نمود پیدا کرد:
- آرش فرزین (۳):علاقهی اول پدر من به خود آقای پروین بود که از قدیم با هم رفقای صمیمی بودند. خود من در همان سالهای کودکی، سه ماه سه ماه، منزل آقای پروین بودم. طبیعی بود که پدر من به واسطه این رفاقت طرفدار سرسخت تیم پرسپولیس هم باشد… در مورد این ترانه یادم هست که حدود سال ۶۰ پدرم با آقای پازوکی تماس گرفت و گفت که میخواهد یک ترانه برای تیم پرسپولیس بخواند. آقای پازوکی هم گفتند که اسم همهی بازیکنها و دکتر و سرپرست تیم را برایشان بفرستد؛ که همینطور هم شد…
آقای پازوکی هم حدود یک ماه بعد کار را کامل کردند. ضبط و اجرای خود ترانه هم حدود سه چهار ماه طول کشید که روزهای ضبط من هم به همراه پدرم و آقای پازوکی به استودیو صبا میرفتم؛ یادم هست یک روز هم آقای ممد بوقی برای اجرای بوق وسط ترانه به استودیو آمد…
کلامپردازی جهانبخش پازوکی برای این ترانه، چه از نظر طرحریزی و چه از منظر انتخاب واژهها، در انطباق کامل با مختصات پرسپولیس آن دوره قرار دارد. در نگاه اول به نظر میرسد که دستمایهی کار پازوکی، اسامی کلیهی فوتبالیستهای آن روزهای پرسپولیس بوده که هر کدام از آنها بر حسب ضرورت قالب انتخابی برای تلفیق کلام با ملودی، در شکلها و بازیهای کلامی متنوع کنار هم قرارگرفتهاند؛ از این وجه عباراتی چون صالحنیا واسه تیم / در حکم یک طبیبه برای ولیالله صالحنیای بدنساز، سلطانی دروازه بان، توپ در دستاش اسیره / پای جونش می زنه تا توپها رُ بگیره برای بهروز سلطانی و یا تبدیل نام ناصر محمدخانی به ممدخانی – یعنی همان عنوانی که با آن بین اهالی فوتبال معروف و مشهور شده بود- نمونههایی از ذوق و قریحهی پازوکی در چینش و استخدام واژههاست.
اما در این میان نکتهی قابلتأمل در کلام این ترانه، جایگاه متمایز علی پروین است که در قالب تکرار متناوب ترجیعبند، نقشش به نسبت دیگران از دو وجه برجستهتر نمود داده شده است؛ یکی قدرت رهبری و به اصطلاح بزرگی و لیدری او در پرسپولیس و دیگری، یادآوری ازخودگذشتگی و ایثار او در زیر بال و پر گرفتن و حفظ هویت این تیم در آن دورهی زمانیِ خاص از تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران. دورهای که در مناسبات فوتبال ایران هیچ خبری از پول و امکان پهلوگیری با بالادستیهای قدرت وجود نداشت و به همین دلیل استفاده از عبارت فداکاری در توصیف کارکرد و رویکرد علی پروین در حفظ و سرپا نگاهداشتن تیم پرسپولیس شایسته مینماید.
با این توصیف بند پروین راهو به دشمن تو هر میدونی بسته/ تو جادهی زندگی پروین پاهاش شکسته را میتوان نمودار همین دو مؤلفهی اختصاصی و انحصاری علی پروین در تاریخ این تیم دانست که همچنان منبع و دلیل سپاسگزاری و احترامگذاری طرفداران پرسپولیس و چه بسا کلیت فوتبال به او محسوب میشود. در همین ترانه هم این جایگاه منحصر به فرد، از زبان مردم و در قالب گروه کُر چنین همسُرایی میشود:
مردم توی میدانها
میگن با هم یکصدا
پروین پاطلایی!
هنوز امید مایی!
ملودی این ترانه هم بنا به تایید خود جهانبخش پازوکی مطابق با سبکِ آشنای او و بر مبنای اسلوب سنت ترانهسُرایی ایرانی، در قالب خلق، شکلدهی و تلفیق همزمان کلام و ملودی تصنیف شده است. رویکردی که میتواند دلیل اصلی عمومپسندی و موفقیت ترانههای کارنامهی ترانهسُرایی پازوکی باشد و در بازبینیهای نقادانه از کارنامهی کاریاش، آثار او را دست کم از نظر کیفیت تلفیق کلام و ملودی در تراز هنرمندانهای قرار دهد.
برای درک کیفیت این تلفیق میتوان از فرم ملودیک دو عبارت متصل به هم در خط پروین راهو به دشمن تو هر میدونی بسته/تو جادهی زندگی پروین پاهاش شیکسته نمونه آورد؛ آنجا که در تناظر با مایهی حماسی بند اول، ملودیِ کلام، لحنی منقطع و محکم (استکاتو) دارد، اما بلافاصله با اتصال به بند احساسی بعدی، حالت ملودیِ کلام (صدای خواننده) تغییر کرده و کلمات به صورت کشیده و گرد شده، نزدیک به لگاتو اجرا میشود. تلفیقی که بیشک سهم مهمی از زیبایی آن، به درک درست خواننده (فرزین) از این تمهید و اجرای متناسب او بازمیگردد.
وجه دیگر موسیقی این ترانه، یعنی تنظیم و ارکستراسیون آن هم، ارزش افزودهای بر تلفیق میان ملودی و کلام محسوب میشود. در سالهای اولیهی پس از انقلاب و از پی مهاجرت تنظیمکنندگان شاخص دوران قبل (منوچهر و ناصر چشم آذر، اریک و آندو)، مجتبی میرزاده به تنظیمکنندهی پرکار و انحصاری معدود ترانههایی بدل شد که در آن سالها تصنیف و اجرا میشدند.
میرزاده که در سالهای قبل از انقلاب چند ترانهی جهانبخش پازوکی را هم تنظیم کرده بود، در سالهای بعد از انقلاب با تنظیم سرود ای شهید (با مطلع به لالهی در خون خفته) و همین ترانهی پرسپولیس همکاریاش را با او ادامه داد.
مؤلفهی شاخص تنظیم مجتبی میرزاده در ترانهی پرسپولیس استفادهی بهجا و خلاقانه از عناصر فوتبالی در سازآرایی ارکستری است که در ساختار و بافتار همچنان خود را وامدار تنظیمهای آشنای ترانهی پاپ شهری دههی پنجاه مینماید. (این ارتباط در همان اورتورِ دو بخشیِ ترانه مشهود است؛ جایی که موسیقی، ابتدا با همنوازی سازِ مثلث و پیتسیکاتوی زهیها و سپس فلوت (به عنوان عنصر شاخص این ارکستر) آغاز میشود و سپس با اضافه شدن بوق و سوت و سایدرام، حال و هوای استادیوم و بازی فوتبال را بازسازی میکند.
بعد از این فضاسازی، تم بعدیِ اورتور، یکبار با سلو (اینجا فلوت) و بار دیگر با ارکستر زهی اجرا میشود که همان فرم آشنای تنظیمهای کلاسیک شدهی دههی پنجاه را تداعی میکند.) یکی دیگر از جذابیتهای تنظیم مجتبی میرزاده هم استفاده از سازهای بادی مانند ترومپت و ترومبون و به ویژه فلوت است که این ساز آخری، جدا از اجرای همصدا (اونیسون) با ملودی صدای خواننده، در لحظات اجرای بیکلام ارکستر هم در محدودهی صدایی بالا رنگآمیزی شاد و روشنی به ارکستر بخشیده است.
ترانهی پرسپولیس با چنین سرگذشتی، درست زمانی که بازار تولید و نشر و پخش موسیقی در مسیر گذار از سمت بازار خصوصی قبل از انقلاب، به سمت موازین سفتوسخت حکومتی بعد از آن قرار داشت منتشر شد. در آن سالها به واسطهی فروپاشی مناسبات رایج میان کمپانیهای خصوصی، عرصهی نشر موسیقی در قالبِ دستفروشی و دکّهفروشیِ انواع نوارهای به اصطلاح قاچاق و زیرزمینی (از صدای دیالوگهای فیلمهای معروف که روی نوار ضبط میشد، گرفته، تا صدای شبهای شعر و آلبومهای لسآنجلسی و ترانههای انقلابی) ادامه حیات گرفته بود.
در چنین شرایطی هر ترانهی تازهای این استعداد را داشت که در کنار مجموعهای از ترانههای قدیمی- که بنا به سلیقهی تولیدکنندگان در کنار این ترانهی جدید روی نوارها کپی میشد – به شکلگیری و انتشار یک آلبوم جدید منجر شود و بسته به امکانات تولیدکنندگان آن، در تیراژهای متفاوت تکثیر و در بازار پخش شود. بازاری که در فقدان رسیدگیهای حقوقی، بدون فوت وقت، ترانههای جدید را در خود میبلعید و آن را در قالب آلبومهای متفاوت، با چیدمانهای متنوع بازنشر میکرد.
- آرش فرزین:
روز ضبط صدای پدرم در استودیو، همه بازیکنهای پرسپولیس و آقای پروین و آقای خردبین هم به استودیو آمدند که آنجا با آنها هم مصاحبه کردند و صدایشان هم ضبط شد. در واقع نوار پرسپولیس در اصل بهصورت تکتراک بود که روی بقیهی نوار هم همین مصاحبهها ضبط شد. کاست که آماده شد، حدود هفتاد هشتاد هزار نوار کپی کردند و درست روز بازی پرسپولیس- استقلال(۴)، در ورودیهای استادیوم آزادی روی چند وانت مستقیماً به مردم فروختند. پدر من هم همهی این پول را به تیم پرسپولیس هدیه کرد تا به اوضاع تیم کمکی کرده باشد …
شاید در نگاه اول این شمارگان کپی نوار اغراقآمیز به نظر برسد؛ اما بنا به شواهد موجود در آن دوره و با وجود سیستمهای تکثیر یک به چند کاست و همچنین ذخیرهی کاست خامِ باقیمانده از سالهای قبل، تهیه و تکثیر این تعداد کپی، دست کم از نظر اجرایی امکانپذیر بوده است.(۵)
ترانهی پرسپولیس چند سال بعد از این انتشار اولیه و پس از هجرت علی فرزین (فرزین) به لسآنجلس، در کنار هفت ترانهی دیگر همچون گریه نکن، رطب، باور نکردی – که بیشتر آنها در فاصلهی زمانی بین اجرای ترانهی پرسپولیس و هجرت فرزین، در ایران ضبط شده بودند – در آلبومی به نام گریه نکن منتشر شد و پس از آن هم در قالب یک نماهنگ به شکل تصویری بازنشر شد.
***
ترانهی پرسپولیس با چنین ساختار و بافتار و فرم انسجامیافتهای، در کلیت خود مصداق مناسبی برای شرح مفهوم اتفاق مناسب، در زمان و مکان مناسب است. چنانچه در بازخوانی فعلی، بستهای از مؤلفههای شاخص دوران تولید و انتشارش را در خود جای داده و از این منظر یادآور و یادگار دورهای خاص از تاریخ اجتماعی و فرهنگی ایران معاصر به حساب میآید؛
پرسپولیسی که در بستری از درهمآمیزی چند مفهوم ذهنی و ارزش اخلاقیِ بزرگنمایی شده، همچون غیرت و عشق و آرمان، در قالب تعصب به رنگ پیراهن دوباره جان گرفت و همگام با ساختار سازمانی مرسوم در جوامع انقلابیِ آن دوران، یعنی یک رهبر و بقیه سربازانی رهرو به پیش رفت؛
یا همیاری هیئتیواری که در انتشار این ترانه شکل گرفت و از همه مهمتر، بهرهگیری از جذابیتهایِ زیر خاکسترماندهی تولیداتِ عامپسندِ دوران گذشته؛
همگی این مؤلفهها به ترانهی پرسپولیس جایگاهی اختصاصی داده که محبوبیت و ماندگاری آن فقط با در نظر گرفتن چنین شرایطی قابلتحلیل مینماید.
چنانچه بدون در نظر گرفتن این بستر، سالهای بعد و در مقاطع گوناگون، کسانی، صرفاً با دیدن گوشهای از این اتفاق مناسب در صدد تکرار این تجربه برآمدند که همهی آنها را میتوان به نسبت موفقیت ترانهی پرسپولیس تجربههایی ناموفق قلمداد کرد؛
یکی در تکرار تجربهی ترانهسازی برای قرمزها به جایی نرسید (6) و دیگری هم به قرینهی آن، ترانهای برای آبیها خواند(۷) و از این راه، بلندی را ندید. کسانی هم با تکیه بر محبوبیت چهرهی اصلی این ترانه، یعنی علی پروین، فیلم سینمایی(۸) ساختند و آلبوم موسیقی متن آن را هم همراه با دکلمهی او منتشر کردند و به طور مطلق شکست خوردند و از همه مهمتر خوانندهی این ترانه که در تصور تکرار این تجربهی خوش، برای تیم جام جهانی ۱۹۹۸ ترانهای فوتبالی خواند(۹) و به سیاق ترانهی پرسپولیس، نام فوتبالیستهای چند نسل مختلف را هم در آن ردیف کرد، اما کسی آن را به یاد نسپرد.
از این روی هر آنچه در مورد این ترانه باید گفت در همان عبارت اتفاق مناسب، در زمان درست و مکان مناسب جاگذاری شده است.
همچنان که نشتِ مفهوم این عبارت را میتوان در هر ترانهی مخاطبپسند دیگری هم ردگیری و میزان آن را ارزیابی کرد.
موخره:
این متن را یک استقلالی نوشته است. هوادار متعصبی که به حسرت بهرهمندی تیم محبوبش از چنین ترانهای اعتراف میکند. هر چند که این حسرت در مقابل حسرت دیگران برای بوسیدن جام قهرمانی باشگاههای آسیا ناچیز باشد.
پانویسها:
۱- ترانهی بتپرست: کلامپرداز: بامداد جویباری، آهنگساز: حسن صالحی، خواننده: نعمتالله آغاسی، ناشر: رویال
۲- ترانهی بچهها متشکریم: کلامپرداز: ایرج جنتی عطایی، سازندهی ملودی و خواننده: ویگن، تنظیم: زاون اوهانیان، ناشر: آپولون
۳- فرزند علی فرزین (فرزین) و داماد علی پروین که چند سالی هم به عنوان مترجم روی نیمکت تیم پرسپولیس مینشست.
۴- آرش فرزین تاریخ دقیق این بازی را به یاد نیاورد، اما تصریح کرد که این بازی، حتماً قبل از بازی معروف ۱۲۰ هزار نفریای بوده که با نتیجه یک بر صفر (با گل پرویز مظلومی) به نفع استقلال به پایان رسید. از این روی تاریخ پخش این ترانه جلوی استادیومها، میتواند دیدار بیستم و چهارم این دو تیم در 16 مهر ۱۳۶۰ (پرسپولیس 0 – 0 استقلال) و یا دیدار بیستم و پنجم آنها در 17 دی ۱۳۶۱ (استقلال 1 – 1 پرسپولیس) باشد.
۵- بر اساس بررسیهای به عمل آمده در سالهای قبلتر آلبومهای رنگارنگ موسسهی آونگ -به عنوان محبوبترین آلبومهای بازار موسیقی- در روز اول انتشار، در تیراژهای ۱۵۰ تا ۲۰۰ هزارتایی منتشر میشدهاند.
۶- اشاره به ترانهی قرمزته: کلامپرداز: اکبر آزاد، آهنگساز: نوید سپهر، خواننده: قاسم افشار، ناشر: پیغام سحر
۷- اشاره به ترانهی آبیشو: کلامپرداز: یغما گلرویی، ملودیساز: رضا یزدانی، تنظیم: بهروز پایگان، خواننده: رضا یزدانی
۸- اشاره به فیلم فوتبالیستها: کارگردان: علیاکبر ثقفی، سازندهی موسیقی متن: بهنام ابطحی
۹- اشاره به ترانهی ملیپوشان ایران: کلامپرداز: همایون هشیارنژاد، آهنگساز: منوچهر چشمآذر، خواننده: فرزین