سرِ گذر ایستاده
دربارهی آلبوم «لالهزار» و صدای ابی
این روزها که بحث آلبوم لالهزار است و دوستان نظراتشان را رد و بدل میکنند و بیاغراق همه هم از آن بد میگویند، من ماندهام که آیا این رفقا انتظار دیگری داشتهاند که حالا از برآورده نشدن آن سرخورده شدهاند؟
اصلاً به کیفیت ساخت و پرداخت و اجرای ترانههای این آلبوم کاری ندارم.
اما به گمان من خوانندهای که تصور میکند مدام میتواند ویراژ بدهد و خط عوض کند و از سر میل و هوسبازی یکبار من عاشقت هستم، اینو نمیفهمی، یه چیزو میدونم که خیلی بیرحمی بخواند و بار دیگر کلام احمقانهای چون خدا با ما نشسته چای مینوشه را انتخاب کند، در حالی که چند سالی قبلتر شعری با مطلع بانوی موسیقی و گل، شاهپری رنگکمون را خوانده، و باز سالها قبلتر امشب ببین که دست من، عطر تو رو کم میاره را در حالی خوانده که دوستت دارم یه آسمون، کجایی ای نامهربون را عربده کشیده، یعنی یک کارگر عرصهی هنر؛
یعنی در جهان هنر کارگری میکند. یعنی کار کردن با ابزارآلات هنری، یعنی سر گذر ایستادن و توکل به خدا کردن که بریم ببینیم امروز لقمهمون دست کیه
از همین منظر است که با شناخت نسبیای که کارنامهی اهالی موسیقی و ترانه داشتهام بسیاری از آنها را کارورز هنر دانستهام، از اعطای لقب «هنرمند» به بیشتر آنها اجتناب کردهام.
اما اگر به این بحث علاقمندید پیشنهاد میکنم گفتگوی من و شهیار قنبری را در شمارهی هشتم مجلهی آنگاه (کرانههای عامهپسندی) بخوانید.
آنجا همین موارد را مطرح کردهام و جوابهای بسیار آموزندهای گرفتهام.
این گفتگو برای خود من کلاس درس بود.