گفتوگو با بهزاد عبدی دربارهی «کنسرت شب مسعود کیمیایی»
این گفتوگو ابتدا نوشتاری بود که در نقد و بررسی کنسرت شب مسعود کیمیایی نوشتهشده بود. میتوانست همان هم بماند؛ اما در میانهی نوشتن، چیزی در من گفت که یکتنه به قضاوت رفتن و راضی برگشتن، این روزها آسان شده و البته که ثمرهای هم ندارد. نه نیت، تخطئه و تخریب بود و نه کل نوشته، نشانهای بر بیارج بودن این برنامه و نه حس و حال، برآورندهی تمایلی برای تخریب نیت برنامهریزان آن؛ اما میرفت که ثمرهاش همان شود.
کار تازهای شده بود و جای قدردانی هم داشت. چنانکه جای نقد هم داشت. باید به احترام ِ زحمت و تلاش ِ بهزاد عبدی و برای شدنِ آن چیزی که باید میبود و نشده بود، صحبتهای ایشان را هم میشنیدم. با ایشان مطرح کردم و گفتم که انتظار تمجید صرف نداشته باشید. نظرگاه ایشان زیباتر بود. «اصلاً بیایید و تمجیدها را حذف کنید. تعریفها بماند برای روزِ بعد از اجرای بعدی»
دریک غروب، در آموزشگاه موسیقی، بعد از کلاس ارکستراسیونِ ایشان، صحبتهای هم را شنیدیم!
نتیجهی کار بهتر از آن تکگویی شد.
حسین عصاران:
هفدهم مردادماه، کنسرت شب مسعود کیمیایی به رهبری شما، در تالار وزارت کشور در حالی برگزار شد. برنامهای که قبل از اجرا با مخالفت اسفندیار منفردزاده در مورد اجرای آثارش و بعد از اجرای آنهم با انتقاداتی در مورد نوع اجرای برنامه، وارد حاشیههایی هم شد. چهبهتر که برای ورود به بحث، از چگونگی شکلگیری ایدهی اولیه برای اجرای این کنسرت بفرمایید.
بهزاد عبدی:
روزی در دفتر آقای کیمیایی و در حضور آقای پرویز نوری صحبت از موسیقی فیلم بود که خیلی فیالبداهه و بدون هیچ طرح قبلی، ناگهان به آقای کیمیایی گفتم: «موافقین که من موسیقی فیلمهای شما رو واسه ارکستر بنویسم؟» آقای کیمیایی اول جا خورد.
بلافاصله هم گفتم: «بعدش هم اجراش کنیم با ارکستر بزرگ. اسمش رو هم بذاریم شب موسیقی فیلم».
آقای کیمیایی بعد از چند لحظه گفت: «عالیه»
جملهی بعدی ایشان هم برای من جالب بود که گفتند: «واسه اسفند خیلی خوشحالم! … چند وقتیه که نبوده … خوشحال میشه حتماً». من هم این ایده را با شرکت گلچین آوای شرق مطرح کردم که طبعاً آنها هم استقبال کردند.
بعد هم پیگیر گرفتن مجوزهای ارشاد و اماکن و نوازندهها و دیگر موارد شدیم و کار را آغاز کردیم.
حسین عصاران:
آقای عبدی! تصورمی کنم تمرکز روی همین بخشِ قبل از اجرای برنامه، ضروری باشد! حضرتعالی قبل از تحصیل و فراگیری علم موسیقی، درسِ مهندسی خواندهاید؛ بنابراین میتوانیم با ذهنیت نزدیکتری نسبت به هم دربارهی مساله ای که مطرح خواهم کرد، صحبت کنیم. در این دوران، ثابتشده است که برای اجرای ِ درست ِ یک ایده، باید بهکل فرآیند آن، به چشم یک پروژه نگاه کرد؛ اما برآورد اولیهی من این است که ریشهی مشکلات و نواقص آن برنامه در این مساله بوده که مجموعهی اجرایی این کنسرت که حضرتعالی هم جزی از آن هستید، به کلیت برنامهی آن شب، به دید یک پروژه نگاه نکرده بود. آیا واقعاً بعد از شکلگیری ایده و حضور حمایتکنندهی مالی، کسی بهعنوان مدیر این پروژه در بین شما حضور پیدا کرد تا با ذهنیتی اجرایی، بتواند روند کار را مدیریت کرده و تا انتها پیش ببرد؟
بهزاد عبدی:
دست روی مساله مهمی گذاشتید که شاید مرور آن بتواند بر این قسمت تاریک ماندهی فضای موسیقی ما نوری بتاباند. اولازهمه اینکه این برنامه حمایتکنندهی مالی یا همان اسپانسر نداشت. فقط همین مجموعهی گلچین آوای شرق بود که پیگیر دریافت مجوزها شد.
حسین عصاران:
مخارج این برنامه را از کدام منبع پیشبینی کرده بودید؟
بهزاد عبدی:
بلیتفروشی! تصور همهی ما این بود که مخارج این برنامه از بلیتفروشی آن تأمین خواهد شد.
حسین عصاران:
پس نقش آقای شجاعی که در کنفرانس مطبوعاتی قبل از برنامه کنار شما و آقای کیمیایی نشسته بودند، چه بود؟ شما آنجا ایشان را تهیهکنندهی برنامه معرفی کردید.
بهزاد عبدی:
نه! ایشان فقط برای تبلیغ «برند» خودشان حضور داشتند.
حسین عصاران:
متوجه نشدم! حمایتکنندهی مالی وجود نداشت، اما آقای شجاعی بهعنوان تهیهکننده معرفی شدند، حالا هم میفرمایید که برای تبلیغ خودشان در آن نشست حضور یافتند؟ امیدوارم در ادامه به این موارد هم برسیم! در مورد «پروژه» میفرمودید!
بهزاد عبدی:
من در ذهن خودم، این برنامه را به چشم پروژه دیدم، اما مسئولیتِ اجرای آن را به عهده نگرفتم و نقش خودم را در حد همان تنظیمکننده و رهبر ارکستر تعریف کردم که طبعاً مسئولیت لحظات اجرای ارکستر را هم قبول و از آن دفاع میکنم. ضمن اینکه در طول مدت مقدمهچینی برای برنامه من اصلاً در ایران نبودم. من یک هفته مانده به برنامه، به همان عنوان رهبر و تنظیمکننده، به ایران آمدم و با نوازندگان تمرینهای تخصصی اجرای برنامه را آغاز کردم.
حسین عصاران:
حضرتعالی یک آهنگساز حرفهای و باتجربه هستید و حتماً مناسبات حرفهای این زمینه را بهتر از هر کس دیگری شناخته و درک کردهاید. طبعاً مجموعهی کارنامهی کاری بهزاد عبدی که شامل خاستگاه علمی و موسیقیهای اجراشدهی شما میشود، این انتظار را برای من ِ مخاطب میسازد که آقای عبدی خود را وارد برنامهای نکند که هنوز ابتدا و انتهای آن معلوم نیست و هیچ نظارتی هم بر روند انجام مقدمات آن نخواهد داشت.
چراکه با هر نگاهی، مشخص بود که کلیت این برنامه، به اسم شما تمام خواهد شد. نمونهی بارز این مورد را میتوان در مساله حقوق مادی و معنوی آهنگسازانی که بنا بوده مطابق با ایدهی شما، آثاری از آنها در آن برنامه اجرا شود، ردگیری کرد. بیشک اولین نفری که باید ذهن خود را متوجه کسب اجازه از آهنگساز آن آثار مینمود، شخص حضرتعالی بودید.
مطابق با گفتههای خودتان، شما انرژی و زمان بسیاری را صرف پارتیتور نویسی و تنظیم آن آثار کرده بودید. درحالیکه مطمئناً اگر این برنامه در قالب یک پروژه، ولو در ذهن خودتان تعریف میشد، مشخص میشد که پیشنیاز انجام و اجرای این موارد، کسب رضایت صاحبان حقوق معنوی این آثار است. این موارد چه به روشهای سادهی شفاهی و چه به روشهای حقوقی باید مرتفع و سپس وارد فاز ارکستراسیون و دیگر مواردی که در تخصص شماست میشد.
بهزاد عبدی:
فرمایش شما متین است و من هم هیچ دفاعی در این زمینه ندارم؛ اما واقعاً تصور من هم این نبود که آقای منفردزاده با اجرای آنها مخالفت کنند. توجه کنید که اینجا صحبت از ذهنیت من است و طبعاً توجیهی برای مسالهی موردنظر شما محسوب نمیشود. باید با آقای منفردزاده تماس گرفته میشد و رضایت ایشان، حتی بهصورت شفاهی، به دست میآمد.
درواقع این مشکل فقط متوجه من نیست، چراکه با این روند، من باید علاوه بر نقش تنظیمکننده و رهبر ارکستر، نقش مدیر برنامه را هم بر عهده میگرفتم و تکتک کارها را هم خودم پیگیری میکردم. این کار را نکردم و نتیجهاش این شد. نتیجهای که من از قسمت اجرای موسیقیاش راضی هستم و از آن دفاع میکنم، اما از کلیت برنامهی آن شب، نه! راضی نیستم.
من خودم را بهعنوان جزئی از این پروژه تصور میکردم و وظایف خودم را هم در این موقعیت، لیست کرده و پیگیری میکردم. درحالیکه اگر میخواستم خودم، مدیریت پروژه را هم بر عهده بگیرم، مجموعههای فرهنگی دیگری را که همیشه راغب به انجام اینگونه برنامهها هستند، وارد پروژه میکردم. یا دستکم، مجوز و اساسنامهی یکی از همین مجموعهها را استفاده میکردم و بقیهی موارد را هم خودم پیگیری میکردم؛ اما متأسفانه من کار را به آقای شجاعی سپردم، ایشان هم یا بیتجربگی کرد، یا اعتماد کرد و یا کمکاری …
حسین عصاران:
مساله همینجاست! ایشان چه چیزی، چه استعدادی، چه مزیتی، یا به همان اصطلاح، چه آوردهای داشتند که کار را تمام و کمال به ایشان سپردید و بعدازآن همهی ذهنیت خود را متوجه ارکستراسیون و تنظیم موسیقی نمودید؟
بهزاد عبدی:
فقط صداقت!
حسین عصاران:
متوجه نمیشوم! «صداقت» که یک مقولهی ارزشی ِ ذهنیِ است.
بهزاد عبدی:
بله! بر همین مبنا هم بود که چند جملهی قبل خدمت شما گفتم که دفاعی ندارم. اشتباه کردم که درست مثل همان اروپاییها رفتار نکردم. اروپایی، به معنای حرفهای که صفرتا صد پروژه را معلوم نکردم و تمرکزم را فقط روی اجرای برنامه صرف کردم. اینجا البته باید تصریح کنم که این اشتباه تا لحظهای که کار را به آنها سپردم، متوجه من است، اما از آن به بعد، متوجه دوستانی است که مسئولیت ِ اجرای برنامه را برعهدهگرفتند.
توجه بفرمایید که ازآنجا به بعد آنها باید همهی کارها را مدیریت میکردند. آنها حتی باید کار من را هم کنترل میکردند که اگر جایی را مطابق با روند پروژه حرکت نکردم، به من گوشزد کنند؛ یعنی بگویند، آقای تنظیمکننده و رهبر ارکستر! بایست و ابتدا با نوازندگان قرارداد ببند و بعد کار را شروع کن! درحالیکه من خودم هم با تهیهکننده قرارداد نبستم. اینها همه زیرمجموعهای از آن اشتباه اولیه قرار میگیرد که همان باور داشتن به صداقتها و دوستیهای کاری باشد.
حسین عصاران:
جالب شد! برای اینکه یکتنه به قضاوت نرفته باشیم که البته در غیاب تهیهکننده، خواهناخواه، این کار را کردهایم، بفرمایید که تهیهکننده، بهطور اخص به کدامیک از تعهداتش عمل نکرد. بعضی موارد است که همهی تعهدات طرفین را برآورد و یا بهاصطلاح ریز کردهایم و بعد ادعا میکنیم که به این چند موارد از تعهدات، عمل نشده است، در مقابل، در برخی موارد هم میگوییم که این کارها بهصورت پیشفرض وظیفهی تهیهکننده بوده و او باید آنها را انجام میداد. در این حالت امکان دارد طرف مقابل هم برحسب ذهنیت خودش، تصور کرده باشد که اتفاقاً این وظیفهی رهبر ارکستر بوده و او باید آنها را پیگیری میکرد. درهرحال جامعهی موسیقی ما تمرین انجام ِ کنسرت موسیقی نداشته و تقسیم وظایف آنهم به همان نسبت کاملاً مشخص نیست؛ یعنی تا آنجا که من به خاطر دارم فقط یکبار اواسط دههی هفتاد آقای فریدون ناصری، آثاری از آقایان سریر و بابک بیات و ناصر چشم آذر را در تالار وحدت اجرا کردند. بقیهی کارهای انگشتشمار دیگر، مثل اجراهای آقای انتظامی و آقای روحانی از موسیقی فیلم هم اصلاً در قالبها و شمایل دیگری اجراشده و زیرمجموعهای از اجرای موسیقی فیلمهای سینمای ایران محسوب نمیشوند. اتفاقاً درست از همین وجه است که کار شما و گروه اجراییتان، قابل ارج و ستایش قلمداد میشود که درزمینه ای تازه، شروع به کارکردید.
بهزاد عبدی:
ببینید! کنسرت شب مسعود کیمیایی خیلی جذابیت دارد. ظرفیت و پتانسیل نام مسعود کیمیایی که فقط سه هزار نفر نیست؛ اما به این شرط که درست معرفی شود. این کف انتظار من بود که یک بیلبرد شهر، این برنامه را معرفی کند. باور کنید همان هم میتوانست خیلی از موارد مورد انتظار ما را برآورده کند. وظیفهی دیگر آنها این بود که به هر نحو ممکن سالن را پر کنند.
حسین عصاران:
در دو سئانس؟
بهزاد عبدی:
بله! در دو سئانس! ضمن اینکه من مطمئنم اگر این برنامه، درست و حرفهای تبلیغ و معرفی میشد، اجرای این برنامه میتوانست به شبهای دیگر هم بکشد. من این را شک ندارم؛ اما متأسفانه، میانهی کار دوست تهیهکنندهی ما خود را کنار کشید! «عبدی! جواب منفردزاده را بده». «عبدی! این کار را بکن!»، «عبدی! با ارکستر چهکار کنیم؟» و این موارد! یعنی عملاً من را وارد حیطهای کرد که اصلاً جز شرح وظایف من نبود. نکتهی جالب اینکه ایشان کار خود را هم بلد است. یا بهتر بگوییم که ادعا میکرد، بلد است؛ و ایکاش میگفت که بلد نیست تا ما یک مشاور کنار ایشان قرار میدادیم.
حسین عصاران:
اما چنین به نظر میرسد، از همان روز اولی که ایشان از شما در مورد حقوق آهنگسازان سؤال نکرده و یا دستکم، آن را با شما مطرح نکرده، بهراحتی میتوانستید حدس بزنید که ایشان به کلیت کار خود واقف نیستند. در همان روز نشست مطبوعاتی هم که ما اخبار آن را خواندیم، ایشان تعابیری از مفهوم حقوق معنوی به کاربردند که من در نوشتهای دیگر به آن پرداختم.
همانجا بهطور دقیق مشخص شد که با لذات ایشان به مقولهی کار خود آشنایی ندارند. این کمترین انتظار جامعهی فرهنگی و حتی حقوقی ما است که کسی که عنوان تهیهکننده را در مقابل نام حقیقی خود قرار داده، از قانون حقوق مؤلفین و مصنفین آگاهی داشته باشد. جالب اینکه نه حاضران در جلسه و نه شخص حضرتعالی، تعابیر ایشان را هم اصلاح نکردید. درهرحال شما که به اصول قانون حقوق مادی و معنوی خالقان مسلط بودید.
بهزاد عبدی:
بله! من آن قانون را خیلی خوب میدانستم و میدانم! اینکه چرا من به ایشان در مورد تعبیر اشتباهشان از حقوق مادی و معنوی تذکر ندادم، فقط به این دلیل بود که تصور میکردم ایشان با حرفهای گری، نوعی تعلیق در مخاطب و خبرگزاریها ایجاد میکند که «شاید هم اجرا بشود»؛ اما واقعاً در مورد خاص ِ آقای منفردزاده، آن را در حیطهی رفاقت ِ ایشان و آقای کیمیایی تصور کردم و اصلاً وارد آنهم نشدم. بهعنوان نمونه موسیقی فیلم قصه عشق یا همان Love Story بهاندازهی دو CD تنظیمهای مختلف دارد.
بنابراین اصلاً احساس نمیکردم که به ملودیِ فیلم قیصر که به همان نسبت ملودی فیلم قصهی عشق در جامعهی ما معروف و محبوب و همهگیر شده است، چنین احساسی وجود داشته باشد. در نظر داشته باشید که من اینجا هیچ نظرگاهی بر درخواست و مخالفت آقای منفردزاده ندارم. بههیچوجه! شما فرض کنید که الآن احساساتم را با صدای بلند بیان میکنم. واقعاً تصور من این بود که آقای منفردزاده در مقابل این اقدام، خوشحال هم خواهند شد. چون خیلی سربسته بگویم که برای دریافت مجوز آثار ایشان، سختی و مرارت بسیاری هم کشیدم و حتی یک حمایتکنندهی مالی راهم از دست دادم.
حسین عصاران:
هیچ توجه کردهاید که در ابتدای کار، یک قسمت از کار تهیهکننده را که همان اخذ مجوزهای رسمی باشد، خودتان انجام دادهاید، اما قسمت جلب رضایتِ صاحبان حقوق معنوی آثار را که درهرحال همکار خودتان محسوب میشوند، به حال خود رها کردید.
بهزاد عبدی:
بله! این هم اشتباه من بود.
حسین عصاران:
نه! صحبت اشتباه نیست. وقتی این موارد را محدود به سهم افراد میکنیم، بحث را تقلیل دادهایم. این شما هستید که با دید باز، سهم خود را از نارساییهای این برنامه قبول میکنید و خیلی متمدنانه میفرمایید که «اشتباه کردم». درحالیکه بهراحتی میتوانستید فرافکنی کنید و آنها را به دوش نگیرید؛ اما به نظر من مساله ریشهایتر است.
اینجا بیشتر همان مساله ی احساس و علایق و «قوانین برای دیگران است» و «ما که این حرفها رو نداریم» مطرح است. من در کل تصور میکنم ما از هر جایگاه و خاستگاه حقوقی و حقیقی و علمی هم که باشیم، در کشور خودمان بیشتر درگیر مناسبات ِ رودربایستی و تعارف و دست دادنها و حرف زدنهای مردانه میشویم؛ یعنی همهی مناسبات حرفهای را اینجایی میکنیم.
بهعنوانمثال آقای علی رهبری هم در جایگاه یک رهبر ارکستر در مقیاس جهانی، هنگام اجرای سمفونی بتهوون در تالار وحدت و بین دو موومان، اجرا را قطع کردند و رو به حضار برگشتند و با لحنی خودمانی و البته دوستداشتنی، از نوازندگان ارکستر تقدیر کردند و درنهایت هم گفتند: «اینجا کشور خودمه! این حق رو داشتم که اینجا اینو بگم»؛ یعنی صحبت ایران و زبان مشترک که میشود این حس بهاصطلاح «مرامی» کار کردنها، بر همهی مناسبات حرفهای غلبه میکند.
بهزاد عبدی:
من حرف شمارا کاملاً قبول میکنم. از اصطلاح خودتان استفاده میکنم. بله! ما در ایران مرامی کار میکنیم. درست همانطور که اکثر ما ایرانیها، خارج از کشور خودمان از چراغقرمز عبور نمیکنیم، اما اینجا این کار را میکنیم. من خارج از کشور، دستکم پنجاه ساعت موسیقی ضبط کردهام؛ یعنی شاید از میان آهنگسازان حال حاضر در ایران، کسی بهاندازهی من با ارکستر خارجی موسیقی ضبط نکرده باشد.
من آنجا یک ثانیه تأخیر و یا بی تعهدی در کار ندیدم. شاید این از خصوصیات اتمسفر و فضای وطن ما باشد که معرفت و مرام را به خون ما وارد میکند که این در کار ما اشتباه است. این را با صدای بلند میگویم که اشتباه است. دوستان آهنگساز من! لطفاً در این موارد اشتباه نکنید! حتی اگر میخواهید باهم محلههایتان یک کنسرت در محلهتان اجرا کنید، مشخصات و محدودهی وظایف خود و دیگران را روی کاغذ بیاورید. ما اصلاً وکیلی برای انجام این موارد نداریم.
این تصور نادرستی است که وکیل داشتن، بهاصطلاح عوامانهاش به «کلاس گذاشتن» تعبیر میشود. حتماً اگر من و تهیهکننده از روش کار و نتیجهی آن باخبر بودیم، حتماً طور دیگری رفتار میکردیم.
حسین عصاران:
با این حجم نارساییها و قصورات تهیهکننده در اجرای برنامه، هیچ در همان یک هفتهی آخر، به این نتیجه نرسیدید که باید فکری به حال اجرای بهتر برنامهی خودتان داشته باشید؟
بهزاد عبدی:
توجه داشته باشید که اولین دشمن هر صنف، اعضای همان صنف است. باور کنید که تمام دغدغهی من این بود که صدای ارکستر به بهترین شکلِ ممکن باشد.
حسین عصاران:
یک سؤال حاشیهای! واکنش آقای کیمیایی بعد از آگاهی از اعتراض آقای منفردزاده چه بود؟
بهزاد عبدی:
ایشان رک و راست گفتند: «رفاقتم را با اسفند، با هیچچیز عوض نمیکنم. من آن شب فقط مهمان شما هستم». البته من خودم بعداً، با آقای منفردزاده تماس گرفتم و خودم را پسرِ هنری ایشان معرفی کردم و از محاسن معنوی این اجرا گفتم. میدانستم که بعد از اجرایِ قطعات قیصر و رضا موتوری و داش آکل، همه خواهند گفت که عجب موسیقیهای منفردزاده زیباست و طبعاً هیچ اعتباری هم به نام من اضافه نخواهد شد.
باور کنید نفع مادی هم برای این مساله متصور نبودم؛ اما بازهم با آگاهی از این مسائل، از ایشان درخواست کردم که اجازه اجرای آثارشان را صادر کنند که بنا به ملاحظاتی ایشان، با احترام زیاد، از آن عذر خواستند و من هم به احترام ایشان، دیگر مزاحم وقتشان نشدم؛ اما شاید باور نکنید که تا آخرین لحظه دوستان به من میگفتند که «برو و قیصر را اجرا کن!». «برو اجرا کن! برو!». حتی تا روز اجرا هم این مساله ادامه داشت که واقعاً اگر من خودم را کنترل نمیکردم، شاید تحت تأثیر این تلقینات، این خطا را هم مرتکب شده بودم.
حسین عصاران:
خوب! به بخش اجرای برنامه برسیم. بد نیست که همین ابتدای کار عرض کنم که برای من ِ مخاطب ِ علاقهمند، این کمترین انتظار بود که در سالن، هنگام اجرای قطعات، تصاویر صحنههایی از فیلمها که در ارتباط با قطعات هستند، در سالن پخش شود. همینجا تصریح کنم که این مساله در کنسرتهای موسیقی فیلم در سراسر دنیا، همیشگی نیست، اما یکی از تمهیدات مفید و البته سادهای است که بهراحتی میتوانست بر جذابیت برنامهای که برای فضای فرهنگی ما تازگی دارد، افزوده و مخاطب را هم با نوع اجرای شما، بیشتر آشنا کند.
بهزاد عبدی:
خوشحالم که این موارد را مطرح کردید. من به خرج خودم، به یک تدوینگر سفارش دادم که بر اساس اجرای آن شب، تصاویری از فیلمها را تدوین و برای نمایش در سالن آماده کند. حتی زمان لحظات فیلمها را هم به او دادم. تدوین هم انجام شد که اتفاقاً مجموعهی خوبی از آب درآمد؛ اما آقای تهیهکننده به دلیل اینکه مسئولین سالن، برای پخش این تصاویر از ایشان سه میلیون پول خواسته بودند، از انجام این کار هم سرباز زدند.
حسین عصاران:
عجب! عجب چاه ویلی! این از تصاویر فیلمها! در مورد بوروشور چه نظری دارید؟ شک ندارم که در هر نوعی از اجرای زندهی موسیقی، در سالن انتظار، دفترچهای که شامل لیست برنامه و زمان قطعات و اسامی نوازندگان است در میان حاضران پخش میشود تا علاوه بر اطلاعرسانی از روند اجرای برنامه، نکاتی هم برای همراهی بیشتر آنها با اجرای هر قطعه، منتقل شود.
طبعاً این مساله در مورداجرای زندهی موسیقی فیلم ها، نهفقط کارآمد که ضروری هم است تا مخاطب با دریافت تحلیل آهنگساز و رهبر ارکستر از ساختار قطعات و تغییرات واردشده در تنظیمهای جدید آنها، با ذهنیتی از پیش آمادهشده، در همان مسیر موردنظر، با اجرا همراه شود؛ اما در کمال تعجب در شب اجرای این برنامه، منِ مخاطب نهتنها قبل از اجرای کنسرت که حتی تا زمانی بعد از اجرای قطعات هم از عنوان آنها بیخبر بودم.
بهزاد عبدی:
باور کنید بنا به دلایل بلیتفروشی و این موارد، اصلاً میخواستند این برنامه را روز پنجشنبه، یعنی یک روز قبل از اجرای برنامه لغو کنند؛ اما من صرفاً به دلیل نام آقای کیمیایی و احترامی که برای ایشان قائلم، سفتوسخت ایستادم و اجازهی لغو آن را ندادم. این برنامه باید اجرا میشد. ما به هر ترتیبی سالن را پر کردیم.
حالا من بروشوری را که قبلا تهیهکرده بودم، جمعه صبح، برای تهیهکننده ایمیل کردم و همانجا هم تصریح کردم که اگر وقت چاپ آن را ندارند، حتی آن را کپی کنند تا مخاطبان در سالن آن را داشته باشند. توجه کنید، فتوکپی، نه چاپ!
حسین عصاران:
مساله همینجاست! چرا چاپ یا کپی بوروشور برنامه، باید به جمعه صبح برسد؟
بهزاد عبدی:
عرض کردم که امکان لغو کل برنامه در پنجشنبه بود.
حسین عصاران:
خوب چهارشنبه و یا سهشنبهاش که بنا نبود لغو شود.
بهزاد عبدی:
توجیه ایشان این بود که میگفت: «چرا چیزی را چاپ کنم که شاید مجبور شوم همهاش را دور بریزم؟» درحالیکه من بروشور طراحیشده را با ذکر جزییات، از یک هفته قبل به تهیهکننده تحویل داده بودم. جمعه صبح هم دوباره برای ایشان فرستادم که دستکم آن را فتوکپی کند. قبل از آنهم به تهیهکننده گفته بودم «تصور کن دوستانت را به یک مهمانی دعوت کردی! حالا دیگ پلوی شما به هر دلیلی ته گرفته و سوخته! دستکم یک دسر خوب و درخور به آنها بده!» اما نکرد! پول نوازندهها را هم بنا بود، بدهد که نداده!
حسین عصاران:
«بنا بود» که اصطلاح موجهی نیست! یا جزو تعهدات ایشان است یا نیست! نوازنده که بدون قرارداد و شناخت ِ طرف حسابش روی صحنه نمیآید.
بهزاد عبدی:
اتفاقاً بچههای نوازنده هم فقط به اعتبار من، وارد این پروژه شدند.
حسین عصاران:
من هرچه به خودم فشار میآورم، این حلقهی گمشدهی ارتباط شما و تهیهکننده و این برنامه را پیدا نمیکنم! اینکه ایشان به چه نیتی وارد این برنامه شد و چه وظایفی داشتند، شما چرا و بنا به چه آوردههایی ایشان را انتخاب کردید و چه انتظاری از …
بهزاد عبدی:
تهیهکنندهی ما یک کنسرت با زندهیاد همایون خرم برگزار کرده بود که آنجا هم موفق بود. سابقهی ایشان این بود. همین!
حسین عصاران:
گویا صلاح در این است که زیاد پیگیر نشوم! به خودِ اجرای ارکستر برسیم که اینجا خود ِ حضرتعالی متولی و مدیر و مسئول آن حساب میشوید. حالا و بعد از همهی این موارد، شما امکانات اجرایی خود را شناختهاید که موسیقی چه فیلمهایی را میتوانید اجرا کنید. من تصور میکنم یکی دیگر از مشکلات اجرای این برنامه، ناآگاهی گروه، از میزان علاقه مخاطبتان نسبت به ماهیتِ این کنسرت بود.
باور کنیم که نهتنها عموم علاقهمندان جدی موسیقی، بلکه کلیت سینمای ایران نیز هنوز برای موسیقی متن فیلم تشخص و شأن مستقلی را که قابلیت پرداخت و تمرکز روی آن وجود داشته باشد، قائل نیستند و به آن، به دید یک چیز تزیینی نگاه میکنند.
یک رده پایینتر هم که بیاییم متوجه میشویم که آلبومهایی هم از موسیقی متن آثار سینمایی ما در بازار منتشر نمیشود و اگر هم تک نمونههایی از آنها پیدا شود، با اقبال مخاطب مواجه نمیشود و اصطلاحاً نمیفروشد. در این شرایط یک نوع آگاهی بخشی به مخاطب ضروریتر از همیشه به نظر میرسید. حالا گذشته از مساله تبلیغات، این انتظار میرفت که به سادهترین روش، کلیپی از برنامهتان تهیه کنید و در فضای مشاع مجازی قرار دهید تا دستکم، مخاطبِ بالقوهی شما، با اصل موضوع بیشتر آشنا شود. تصاویری از پارتیتور نویسی شما و تمرینهای ارکستر و لحظاتی از خود فیلمها و این موارد! حتماً در نظر دارید که این روزها هر کس برای هر کار خود، در هر زمینهای از امکانات رایگان فضای مجازی برای تبلیغ کار خود، بهره میبرد!
بهزاد عبدی:
بله! متوجه بودیم و کمی هم از آن بهره گرفتیم! تصاویری از ستارههای شناختهشده هم دراینارتباط ضبط کردیم. مثلاً جعفر پناهی و بهنوش بختیاری و بهاره رهنما لطف کردند و در این تصاویر مردم را به دیدن این کنسرت دعوت کردند. یک تبلیغ محدودی هم در روزنامهی همشهری داشتند. آقای منجزی هم تصاویری را از خود آقای کیمیایی تدوین کردند. همهی این موارد را در نظر داشتیم و اجرا هم کردیم؛ اما ارائهی آنها اگر افتضاح نبود، حتماً بد بود.
حسین عصاران:
بحث مخاطب شناسی صرفاً به مساله ی تبلیغات هم محدود نمیشود. تصور بفرمایید که همین مخاطبِ عموماً ناآشنا به مساله ی موسیقی فیلم، با هر ترفندی در سالن حضور پیداکرده و آمادهی شنیدن ارکستر حضرتعالی شده است. من تصور میکنم اولین وظیفهی برنامهی شما این بود که به قسمت خاطرات نشسته در ذهن این مخاطبِ اینچنینی، چنگ انداخته و او را تا حد امکان با خود همراه کند.
بگذارید صریحتر بگویم. بدون هیچ اجباری به تعریف و تمجید از شما، اعتقاددارم موسیقی فیلم متروپل، یکی از بهترین آثاری است که در این سالها برای سینمای ایران ساخته و اجراشده است. دلایل آنهم در حوصلهی این بحث نیست؛ اما به نظر من در این برنامه وزن زیادی به این موسیقی دادهشده بود. موسیقی فیلم متروپل به دلایلی چون مؤخر بودن آن، در دسترس نبودن آلبوم مستقل موسیقی آن و از همه مهمتر کیفیت خودِ فیلم، حتی برای مخاطبِ خاص سینمای آقای کیمیایی هم آنچنان خاطرهانگیز و نوستالژیک محسوب نمیشود تا با شنیدن مجدد آن، به خاطرات و تصاویر ضبطشده در ذهن و حافظهی خود رجوع کند و با اجرای ارکستر سهیم شود. عموم مخاطبان، دستکم تا این لحظه که هنوز آلبوم موسیقی فیلم متروپل منتشرنشده، از قطعات این فیلم بهخصوص قطعات افکتیو آنکه در نسبت کامل با فضای خود فیلم قرار میگیرند و به تعبیر سینمایی آن، روی فیلم هم نباید شنیده شوند، تصوری ثبتشده در ذهن ندارد؛
بنابراین شنیدن همهی قسمتهای موسیقی آن، آنها را دچار نوعی ملال میکند. حالا من فکر میکنم که هر آهنگسازی بنا به حس انسانی و طبیعی خود، مایل است که موسیقیِ ساختهی خودش، بیشتر شنیده شود. اینیک مساله ی طبیعی است و فکر نکنم استثنایی هم داشته باشد. آقای عبدی، طبیعی است که پیش خود فکر کند که در عوضِ اینهمه مصائب و مشکلات که با آن درگیر شده، قطعات موسیقی خودش را هم برجستهتر کند. اینجا دوباره همان مساله ی نبود اتاق فکر و مدیریت پروژه ظاهر میشود. باید مدیر پروژهای میبود که بگوید بنا به این دلایل، برای آن شب، دو قطعه از متروپل کافی است.
بهزاد عبدی:
خوب طبیعی است که با این حجم محدودیت، ما چارهای جز این نداشتیم. من قیصر و رضا موتوری را کامل تنظیم کرده بودم که امیدوارم بتوانم پارتیتور آن را روزی به خود آقای منفردزاده نشان دهم و امیدوارم ایشان هم تائید کنند که ملودیهای ایشان را خیلی خوب تنظیم کردهام.
حسین عصاران:
برای رضا موتوری هارپسی کورد را هم دیده بودید؟
بهزاد عبدی:
نه! چون ایران هارپسی کورد ندارد. بهجای آن پیانو آوردم؛ اما ضرب زورخانه را برای قیصر آورده بودم. خیلی تنظیم خوبی شده بود. حالا شما تصور بفرمائید که حدود هفده دقیقه از برنامه حذف شود، چارهی کار چه بود؟
اما در مورد اینکه شما فرمودید که قطعات افکتیو «متروپل» هم اجرا شد، عرض میکنم که من در اجرای این قطعات هم یک حس ملودیک به آنها اعمال کردم تا از حالت افکتیو صرف، خارج شود. اتفاقاً نقطه نظرات خیلی خوبی هم دربارهی اجرای موسیقی متروپل از حاضران در آن برنامه گرفتم که از آن خیلی خوشحالم!
حسین عصاران:
تأکید میکنم که اشارهی من، به وزن دهیِ بیش از ظرفیت موسیقی این فیلم در اجرای زندهی آن شب است. بهتر بگویم که قطعات انتخابی برای این برنامه ازنظر محبوبیت و آشنایی ذهن مخاطب با آنها، به نسبت یکدیگر، در یک تراز قرار نداشتند.
بهزاد عبدی:
خوب شما بفرمایید که با توجه به این توضیحات، ما موسیقی ِکدام فیلم دیگر را می توانستنم در برنامهمان قرار دهیم.
حسین عصاران:
بهعنوان نمونه میشد قطعات دیگری از موسیقی فیلم سرب را هم اجرا کرد.
بهزاد عبدی:
کدام قطعات؟ قطعهای که قابلیت اجرا برای ارکستر داشت، همان قطعهی معروف والس بود که من از آن استفاده کردم.
حسین عصاران:
تِم «نوری» که با ماندُلین اجراشده، میتوانست در برنامه بیاید. قطعهی کمانچه و سهتار آن سکانس معروف نوری و برادرش در دادگستری هم میتوانست موردنظر قرار بگیرد. یا قطعات دیگری از موسیقی تیغ و ابریشم یا موسیقی فیلم فریاد اثر مهجور بابک بیات!
بهزاد عبدی:
خوب! چهبهتر که همینجا بگویم بنا داریم این برنامه را با رفع تمام این نواقص، بار دیگر در تالار وحدت اجرا کنیم. مصمم به اجرای آنهم هستم. برای این برنامه، همین قطعهی ماندُلین را هم در نظر گرفتهایم. گروهبان را هم اضافه کردهایم. فریاد را هم که الآن شما یادآوری کردید حتماً در این برنامه قرار میدهیم. «فریاد» را من اصلاً در ذهن نداشتم و آقای کیمیایی هم آن را انتخاب نکرده بودند.
حسین عصاران:
پس آقای کیمیایی هم در انتخاب قطعات سهیم بودند.
بهزاد عبدی:
خوب! طبعاً! کنسرت موسیقی فیلمهای مسعود کیمیایی بوده! ضمن اینکه تیغ و ابریشم همین یک قطعه را هم بیشتر نداشت. من این فیلم را کامل دیدم. در یادداشتهایم به این نتیجه رسیدم، تِم اصلی که چهار میزان هم بیشتر ندارد، بیشتر در اجرای ارکستر و فضاسازی با سینتی سایزر، به موسیقی فیلم تبدیلشده که واقعاً هم کار بسیار خوبی هم از خانم پاشایی شده است.
حسین عصاران:
بله! البته خانم پاشایی و ناصر چشم آذر! چون حتماً میدانید که تنظیم و اجرای همان ملودیِ زندهیاد گیتی پاشایی، کارِ آقای ناصر چشم آذر است. از این مساله بگذریم و به نوع نگاهتان در تنظیم جدید قطعات برسیم.
بهزاد عبدی:
تنظیم قطعه اولی که از موسیقی فیلم «مرسدس» اجرا شد، از خود ِ باربد بیات بود. خیلی دوست داشت به یاد زندهیاد پدرش موسیقی مرسدس را خودش تنظیم کند.
حسین عصاران:
حالا چون به نظر خودم، تنظیم دو قطعهی موسیقی مرسدس خیلی خوب و زیبا شده بود، با خیال راحت از اینکه این سؤالم سوءتفاهم ایجاد نمیکند، میپرسم که یعنی بازهم اینجا، رفاقتی کارکردید؟
بهزاد عبدی:
نه! اصلاً! خوشبختانه باربَد، شخصیت حرفهای و درستی دارد که اگر این قطعه را درست تنظیم نکرده بود، شاید اجرای آن را با تنظیم او قبول نمیکردم. قسمت دوم را هم خودم تنظیم کردم و از باربَد خواستم که سولوی هورن آن را خودش اجرا کند.
حسین عصاران:
که خیلی هم عالی شده بود و چقدر هم زیبا، هورن آن قطعه را اجرا کرد! اما در مورد موسیقی «تیغ و ابریشم» باید عرض کنم که من همان زمانِ انتشار نوار موسیقی فیلم تیغ و ابریشم و سرب نوار آن را خریدم و به نحوی با آن تا همین الآن هم دمخور بودهام. سال قبل همروی اصلاح و پالایش نسخههای مرجع این دو موسیقی کارکردم و در کل ادعا دارم که میزان به میزان موسیقی این دو فیلم را از حفظ هستم؛ اما در سالن و هنگام اجرای قطعهی اول، مانده بودم که این موسیقی کدام فیلم است؟
تازه بعد از اعلام شما، فهمیدم که موسیقی تیغ و ابریشم بوده، واقعاً نمیدانم که شما چه تغییراتی در آن موسیقی داده بودید که هنوز هم ارتباط آن را با موسیقی «یغ و ابریشم کشف نکردهام.
بهزاد عبدی:
همانطور که عرض کردم موسیقی «تیغ و ابریشم»، یک موسیقی فضا ساز بود و من از درون آن، یک تمِ کوتاه چهار میزان را بیرون کشیدم و به آن فرم دادم و به سلیقهی خودم برای ارکستر بسط و گسترش دادم. حالا توجه داشته باشید که شما با فضای موسیقی تیغ و ابریشم اُخت شدهاید، نه با ملودی و تِم آن! مساله دقیقاً همینجاست!
حسین عصاران:
خوب مگر نباید اجرای زندهی موسیقی فیلم، فضای همان موسیقی ِ نشسته روی فیلم را تداعی کند؟ غیرازاین است که در حال اجرایِ موسیقی یک فیلم، نه ملودی ِ آن، هستیم؟ بالأخره عنوان این برنامه موسیقی فیلمهای مسعود کیمیایی بود و این ناخودآگاه یعنی، اجرای موسیقی فیلمهای مسعود کیمیایی در همان فضا!
مثال دیگری عرض کنم. در انواع اجراهای موسیقی فیلمهای انیوموریکونه، نوع ارکستراسیون قطعات موسیقی خوب بد زشت و دسته سیسیلیها، سینما پارادیزو و نبرد الجزیره چیزی شبیه به همان فضای موسیقی اصلی ِ نشسته روی فیلمها است. یا اجراهای مختلف موسیقی «دکتر ژیواگو» از موریس ژار که در کل، فضای خودِ فیلم را تداعی میکنند، یا دستکم از آن دور نمیشوند.
بهزاد عبدی:
نه! اصلاً! هیچ اجباری برای آن نیست! من اجرایی هم از انیو موریکونه دیدهام که کل اجرای «روزی روزگاری در آمریکا» را بههمریخته و تغییر داده است. توجه بفرمائید که ما «موسیقی فیلم» را اجرا نمیکنیم، بلکه یک موسیقی را اجرا میکنیم. من هم همین کار را کردهام. من تِم موسیقی فیلمها را گرفتهام و نگاه خودم را به آن تِمها انداخته ام؛ یعنی موسیقی فیلمها را اجرا نکردم، تِمها را گرفتم و به نحوی دوباره آنها را ساختم!
حسین عصاران:
حتی به قیمت از دست دادن ِ فضای خود موسیقی اصلی؟
بهزاد عبدی:
دقیقاً! حالا چرا حضرتعالی متوجه موسیقی فیلم تیغ و ابریشم نشدید؟ به خاطر اینکه بوروشور و اعلام برنامهای در دست شما نبود تا گوش شما از قبل، تِمِ موسیقی تیغ و ابریشم را در آن جستجو کند و بعد از یافتن آن، متوجه تغییرات من در ارکستراسیون و تنظیم تازهی تِم شود. من از تبعات این کمکاری خیلی ناراحتم. گویا آقای کیمیایی هم وسط اجرا، به شوخی به یکی دوستان گفتهاند که: «آقا! این موسیقی کدوم فیلم منه؟»
حسین عصاران:
اجازه بفرمایید کمی هم به کار تخصصی حضرتعالی، یعنی رهبری ارکستر بپردازیم. تصور میکنم که یکی از امکانات حضور در کنسرتهای موسیقی برای مخاطب، به وجد آمدن او از حرکات دست و بدن رهبر ارکستر و کشف راز و رمز میان زبان بدن او با صدای ارکستر است. درواقع از این منظر کنسرت موسیقی را میشود به یک نمایش تکنفره با بازی رهبر ارکستر شبیه دانست که ارکستر را بهاصطلاح در دست گرفته و به معنای دقیق کلمه، رهبری میکند.
طبعاً این بازی هم چون دیگر زمینههای بازیگری، به حرکت بر لبهی تیز یک تیغه میماند که باکمی افراط و بزرگنمایی میتواند حالت یک شو آف را بگیرد و در نقطهی مقابل هم با اجرای کم حس رهبر ارکستر، خشک و بیروح شود. قبل از اعلام نظرم هم لازم است تصریح کنم که این مساله ای که عرض خواهم کرد فقط حس و حال شخصی من بوده و هیچ مبنایی هم برای اثبات آن نخواهم داشت. اینطور به نظر من آمد که در اجرای موسیقی متروپل شما با حس و حال ارکستر را رهبری کردید، اما در قسمت اول …
بهزاد عبدی:
خوب این را بهحساب استرسهای قبل از برنامه بگذارید. من به تعداد زیاد ارکسترهای خارجی را رهبری کردهام، اما آن شب برای اولین بار بود که ارکستری را در کشور خودم رهبری میکردم. ضمن اینکه در نقطهی مقابل نظر شما، دوستان بسیاری هم از نوع اجرای من تعریف کردند که طبعاً نظر آنها هم همچون نظرِ شما شخصی بوده و من هم مثل شما، مبنایی برای سنجش قضاوت شما و آنها ندارم؛
اما در مورد موسیقی سرب چون یک والس است، واقعاً در رهبری ارکستر آن، احتیاجی به حرکات مجذوبکننده وجود ندارد. همانطور که گفتید بالاخره قسمت مهمی از رهبری ارکستر نمایش آن است و من چون خودم کار نمایش هم کردهام تا حد امکان این موارد را در نظر دارم. واقعیت این است خودم که فیلم اجرای خودم را دیدم، ناراضی نبودم.
حسین عصاران:
خوب! مهم هم حس خودتان است! آقای عبدی! موافقید که یک فکری به حال این عنوان نوازندگان ارکستر سمفونیک بشود؟ تا آنجا که من دیدم نوازندگان ردیف آخر سازهای زهیِ ارکستر شما، سن خیلی کمی داشتند، یعنی فکر کنم در مقطع راهنمایی یا حداکثر دبیرستان بودند!
بهزاد عبدی:
نه! اینها بچههایی بودند که بهتازگی وارد ارکستر سمفونیک شدهاند، یعنی دانشجوی موسیقی هستند.
حسین عصاران:
این مساله فقط متوجه ارکستر آن شب حضرتعالی نیست. در اجراهای مختلف دیدهام که در لوای چند نوازندهی آشنا از ارکستر سمفونیک، در پوستر و پلاکاردها اعلام میکنند با اجرای ارکستر سمفونیک تهران. شاید بهتر باشد خود نهاد ارکستر سمفونیک برای انحصار و مالکیت نام و عنوان خود اقدام کند تا هر ارکستری بهصرف حضور چند نوازندهاش در آن، از اعتبار این نام برای برنامهی خود خرج نکند.
بهزاد عبدی:
مطمئن باشید که نوازندگان ما، نوازندگان ماهر و آزمودهای بودند. برادر خود من که نوازندهی ویلنسل و تحصیلکردهی موسیقی در اوکراین است، قبل از ملحق شدن من به ارکستر، خیلی روی انتخاب نوازندگان حساس بود. همان نوازندگانی را هم که شما یادکردید، با خود آقای پدرام فر یوسفی چک شده بودند.
حسین عصاران:
گویا مجبورم دقیقتر سؤال کنم! شما از نوازندهی ترومپت ارکسترتان راضی بودید؟
بهزاد عبدی:
عجب گوشی دارید! حالا مجبورم کردید که در این مورد توضیح بدهم. قبل از آنهم تأکید کنم که این توجیه نیست، بلکه فقط توضیحِ آن است. نوازندهی ترومپت ما نوازندهی بسیار خوبی است؛ اما متأسفانه درست ده دقیقه قبل از شروع اجرا، ترومپت از دستش میافتد و پیستونهای آن صدمه میبیند که درنهایت مجبور شد، سازِ ترومپت دوم ما را بگیرد و روی صحنه بیاید؛ یعنی ساز، ساز خودش که با آن اخت شده بود، نبود. اگر توجه کنید ما آن شب یک ترومپت بیشتر نداشتیم. درحالیکه در ارکستر، من برای دو ترومپت نت نوشته بودم.
حسین عصاران:
خوب! اگر کمترین ثمرهی این گفتوگو فقط این باشد که نوازندگان ده دقیقه قبل از اجرا، مراقب نیفتادن سازشان به زمین باشند، بازهم ما را راضی میکند؛ اما در مورد خوانندهی برنامهتان چه نظری دارید؟ من قبل از اجرای برنامهی شما، طی یادداشتی آوردم که انطباق فضای اجرای زندهی رضا یزدانی که خوانندهای متعلق به موسیقی موسوم به «راک» است با اجرای ارکستر سمفونیک کاری سخت و حتی بعید مینماید.
بهزاد عبدی:
شما ایرادی در این مساله دیدید؟ این کار اولین مرتبه نیست که اتفاق میافتد. کنسرت اسکرپیو با ارکستر فیلارمونیک برلین یکی از نمونههای دم دست آن است.
حسین عصاران:
مساله چیز دیگری است! باید در نظر بگیریم که این دو، با چه حجمی از تمرین به این هماهنگی رسیدهاند که توانستهاند عنوان اجرای گروه اسکرپیو با همراهی ارکستر فیلارمونیک برلین را بر برنامهی آن شب خود بگذارند. بالأخره تربیت موسیقی این نوع خوانندگان، در هماهنگی با بیس و درام و سازهای پایه است و برای همراهی و هماهنگی با ارکسترهای کلاسیک هم حتماً دورههای تمرینی خاصی را باهم گذراندهاند.
درحالیکه به نظر من رضا یزدانیِ آن شب، کاملاً شبیه رضا یزدانی بود که در کنسرتهایش با گروه مستقل خودش دیده بودیم؛ یعنی نتوانسته بود ذهنیت خود را از اجراهای زندهی مستقلش جدا کند و به اجرایی در همراهی با ارکستر کلاسیک نزدیک کند.
بهزاد عبدی:
بالأخره اینکه بچههای راک حرکات خاص خودشان و یا لحن خودشان را در ادای کلمات، بهطور کامل کنار بگذارند، نشدنی است! در همان اجرای برلین و یا اجرای «S & M» هم این کنشهای اصطلاح کژوال هم دیده میشد؛ اما به نظر من اجرای رضا یزدانی خوب بود. البته من از روی صحنه صدای او را میشنیدم و ازکیفیت ِ صدای او در سالن بیخبرم! ولی به نظر خودم، به غیر همان لحظهای که از اجرای ارکستر جدا شد، رضا یزدانی کارش را خوب انجام داد. این را هم قبول دارم که رضا یزدانی، همان رضا یزدانی گذشته بود.
حسین عصاران:
حالا که صحبت اجرای رضا یزدانی شد، باید از تنظیم شما برای ترانهی لالهزار، بهخصوص زهیهایی که برای جوابهای میانی ترانه نوشته بودید، تعریف کنم. این قسمت کار شما، من یکی را واقعاً به وجد آورد. فکر کنم تا حد ممکن به اجرای آن شب پرداختیم. حالا بر خودم ضروری میدانم تا اینجا تصریح کنم که انتظار این حجم از ذهنیت باز را از جانب شما نداشتم. اینکه بهراحتی و بدون کمترین توجیهی، ایرادات کار خود و کل برنامه را قبول کردید، واقعاً جای ستایش و قدردانی دارد. فکر نکنم دلیل آنهم چیزی جز نیت شما برای اجراهای بهتر بعدی باشد.
بهزاد عبدی:
طبیعی است. ما اگر ایرادت کار خودمان را از قبل میدانستیم که مساله حل بود. حالا با صرف وقت و انرژی و هزینه، ایرادات خودمان را پیداکردهایم تا دوباره تکرارش نکنیم. من بهشخصه آدمی هستم که کاری را که بخواهم، حتماً اجرا میکنم. من اولین اپرای ملی را اجرا کردهام. توجه کنید، اپرای ملی با اپراهایی که اساتید من اجرا میکنند، متفاوت است.
اپرای ملی همانند تعزیه و سووشون است. موسیقی و آوازهای آن برمبنای دستگاهها و مقامهای ایرانی اجرا میشود. موسیقی ایرانی هم در آن دراماتیک میشود. خوانش هم در آن به این صورت است که نقشهای مثبت آواز میخوانند و در مقابل، نقشهای منفی حرف میزنند و بهاصطلاح اُشتُلُمخوانی میکنند.
من این کار را کردهام. موسیقی فیلم را هم تازه شروع کردهام. باید این کار را میکردم. چراکه میبینم بعضی از همکاران، به اسم موسیقی فیلم، صداهایی را میسازند و روی فیلم قرارمی دهند؛ اما من اعتقاددارم که موسیقی فیلم، موسیقی است که شنیده نشود، اما بتوان کنسرت آن را اجرا کرد. پس لطفاً اجرای بعدی من را ببینید.
حسین عصاران:
بسیار عالی! فکر کنم که گفتوگوی خوبی شد و دستکم، خودم به آن نیت اولیهام که مرور ایراد و نواقص، برای شناخت بهتر این زمینه از اجرای موسیقی بود، رسیدم. ضمن اینکه ما از هماکنون منتظر اجرای موسیقیهای فیلم شما، در تالار وحدت میمانیم.